متون و دلنوشته‌ها تیمآرِسْتآني‍ توء‍؛ کآش‍ تَجويزَت‍ کُنَند

[آقای گودرزی]

آه من دیشب به تنگ آمد،
دوید از سینه ام ؛
داشت می آمد
بسوزاند تو را، نگذاشتم...

 

[آقای گودرزی]

در دل او، او بود و در دل من او..!

 

[آقای گودرزی]

قـــــد بلند، ابروے کمند و موے زیبایش....
سینے چاے ز دستم بر نگردد صلـــــوات ...

 

[آقای گودرزی]

به چه سوگند دهم
تا که بمانی در من ...

 

[آقای گودرزی]

داستانِ دل و ،این چادرِ گلدارِ شما
شده هفتاد و دو مَن،مثنویِ لایَنحَل!!

 

[آقای گودرزی]

سلام، خوابیدی؟
چشم‌هایت را قرض می‌دهی؟

 

[آقای گودرزی]

پایه هستی
که ویرانت شوم ..؟!

 

[آقای گودرزی]

برای او فقط گفتم تمام شعر هایم را
تمام شعر هایم را برای دیگری خوانده

 

[آقای گودرزی]

میﮔﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪﯼ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡ،ﺁﺭﺍﻡﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ.

 

[آقای گودرزی]

روي ویترین یک کتابفروشی در شهر رم نوشته شده:

«همه عشقی چون رومئو و ژولیت می‌خواهند، بدون آن که بدانند این عشق فقط ۳ روز دوام داشت و جان ۶ نفر را گرفت!لطفا کتاب بخوانید !!»