طنز خَفنّ تریـــن تیکه

  • نویسنده موضوع HEYDAR
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 859
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

__81goddess

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/8/19
ارسالی‌ها
423
پسندها
4,516
امتیازها
21,413
مدال‌ها
10
سن
21
سطح
12
 
  • #11
اصولا چون موهام فره تیکه زیاد شنیدم به خاطرش اما بدترینش لحظه ای بود که
برای کنکور کلاس خصوصی می رفتم یه سوال از معلمه پرسیدم....
نمی دونم سوالم زیادی چرت بود یا مغز اونا نمی کشید...
معلمه با خنده بر می گرده به جمع می گه :
ولش کنید این مغزش مثله کلشه از بس پیچ داره هی چی توش نمیره:|||||||||
:suicide2:
هیچ حرکتی نتونستم برم :hmmsmiley02::wacsmiley::poker:
 
امضا : __81goddess

Setayesh-B

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/5/19
ارسالی‌ها
1,227
پسندها
25,867
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
سطح
28
 
  • محروم
  • #12
اون لجظع ک با کلی ذوق داری ی چی تعریف میکنی یکی این وسط میگ
خا ک چی:984::108:
 
امضا : Setayesh-B

Friba~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
2,781
پسندها
42,483
امتیازها
66,873
مدال‌ها
26
سطح
38
 
  • #13
تیکه ای که تا حالا به بدترین شکل منو ضایعه کرده:
وقتی تو کلاس درس نمک میریزم و دوستی میگه:
هرهرهر...بچها بخندین ضایعه نشه:133:
و بعد کل کلاس به مسخره میخندن:mellowsmiley::poker:
تیکه ای ک منو تا این حد ضایع کرده:
وقتی یچی میگم اوج خنده داداشم میزنه بغل دستیش میگ
وااای قلقلکم بدین قلقلکم بدین بخندم هرهرهر:///////
 

HEYDAR

میم‌ساز انجمن
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
3/11/18
ارسالی‌ها
2,039
پسندها
104,593
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
37
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
یه وقت به یه دختره تیکه انداختم:
-یه نمه قیافه داری براما فیس و افاده میای؟
برگشت گفت:
-یه نمه که خوبه، تو همونم نداری داری برام افاده میای...
نه اینکه ضایع بشم یا تیکش منو بسوزونه هااااااااا نه!
رو حرف خانوما حرف زدن حرامه
هیچی دیگه
ازون به بعد وقتی دختر میدیدم مث پشه گم میشدم که منو نبینن:963:
 
آخرین ویرایش

HEYDAR

میم‌ساز انجمن
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
3/11/18
ارسالی‌ها
2,039
پسندها
104,593
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
37
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
یه بار حاجیم دستش و تو جیبش کرد و پولاشو در اورد.
کلی مهمون اومده بود و منم کنارش نشسته بودم.
چند روز پیش بهش گفته بودم که یکم بهم پول قرض بده، یهو یاد اون موقع افتادم و فکر کردم شاید میخواد جلوی بقیه اون پولو بده بهم که بفهمن چقدر دوسم داره.
پنجاه تومن دراورد. با ذوق گفتم:
-چیکار میکنی حاجی؟
بیخیال گفت:
-به توچه؟
و پول و به نوه بغلیش داد.
تا آخر اون روز دیگه سرم و بلند نکردم:984:
 

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,375
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #16
چند روز پیش خونه‌ی بابابزرگم بودیم.
ننه باباها همه رفته بودند یه شهـر دیگه. دعوت بودند و ما بچه‌ها قرار گذاشتیم هیچ‌کدوم‌مون نریم. برای ماست‌مالی هم من داد می‌زدم که:
-ایهاالناس، ما دیگه پیر شدیم. ما نمیایم؛ راه رو برای جوونا باز می‌ذاریم.
بقیه هم خوشحال و سرمست از اینکه "جوون" خطاب شدند، می‌رفتند و اصراری برای اومدن‌مون نمی‌کردند. هر چند که من کاملـاً متوجه شدم از خداشون بود باخودشون سرخر نبرند. :/
القصه آقا! من ژست این بچه خرخون‌ها رو گرفته بودم و رفته بودم روی بهـارخواب نشسته بودم داشتم شیمی می‌خوندم.
بچه‌ها هم که من رو هیچ زمان اونطوری آروم و بی‌سر و صدا ندیده بودند، فکر کرده بودند افسرده شدم و باتعجب می‌خواستند منو از اون حال و هوا بیرون بیارند.
[بین خودمون باشه؛ فقط به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

HEYDAR

میم‌ساز انجمن
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
3/11/18
ارسالی‌ها
2,039
پسندها
104,593
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
37
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
من تو این مواقع بیشتر رو زمینا کار میکنم تا بشینم تو خونه
البته اینم اضافه کنم کار من کشاورزیه و هرروز جلو خورشید میسوزم
بیشتر شبیه بازیگرای سریال ریشه ها شدم
بعد یکی خیلی حرصمو در آورد، اونم پوستش تیره بود.
بهش گفتم:
-اه بکش کنار همه جارو قیری کردی...
یهو ببرگشت گفت:
-زغال به دیگ میگه روت سیاه.
هیچی دیگ
ازون روز ب بعد ک ازش چند روزی گذشته، چیزی به اسم رنگ سیاه نمیشناسم...:452::452::984:
 

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,866
پسندها
75,367
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
21
سطح
43
 
  • محروم
  • #18
یه بار توی مدرسه داشتم با یکی از دوستام که کلا دلش می خواد همه رو ضایع کنه حرف میزدم که یهو یکی از دوستای دیگم دستم رو کشید و بلند گفت: بیا بریم مهدیه!
درسته که ارزش حرف زدن نداری اما خب مجبورم!! :///
اون لحظه دلم می خواست کله اش رو بکنم :sisi3:
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,866
پسندها
75,367
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
21
سطح
43
 
  • محروم
  • #19
سر کلاس جغرافیا ما سه تا گروهیم. هرگروهی یک صفحه رو میخونه و بعدش توضیح میده. هر دفعه هم نوبت یک نفر از هر گروهه که بخونه. امروز نوبت من بود و صفحه ای که بهم افتاد کلا 4 تا خط بیشتر نداشت منم با کلی ادا گفتم: خانم فقط همین یه صفحههه؟ بزارین بعدیشم بخونم خببب!
جشمتون روز بد نبینه... توی اون صفحه یه کلماتی رو دیدم که اصلاااا قابل درست خوندن نبودن و منم کلی خراب کردم://
 
امضا : Regina

Constantine

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/10/19
ارسالی‌ها
87
پسندها
727
امتیازها
3,753
مدال‌ها
7
سن
25
سطح
7
 
  • #20
یه بار با دوستام دادشتیم صحبت میکردم یه یکیشون گفتم گه نخور ...گفت تو بخور ....
گفتم تورو نمیخورم... دیگه اب شد از خجالت چیزی نگفت :risunis: :risunis: :4-1-110:
 
امضا : Constantine
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا