روی درخت ِ گردوی گس آن کلاغ ِ پیر
صد سال خانه کرد و ُ هزاران هزار بار
گردو از آن درخت بدزدید وُ خاک کرد
هر بار روی خاک
منقار ِ خویش را ِز کثافات پاک کرد
یک بار هم ندید
آن بلبل ِ جوان ِ غزلخوان ِ باغ را
یا دید وُ حس نکرد
آن روح ِ عاشقانهء دور از کلاغ را ژاله اصفهانی