فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار عماد خراسانی ( عماد الدین برقعی )

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 1,581
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #11
شعر یازدهم:




عيبم مكن ای دوست اگر زار بگريم

بگذار بگيريم من و بگذار بگريم


بگذار كه چون مرغ گرفتار بنالم

بگذار كه چون كودک بيمار بگريم


می خوردن من بهر طرب نيست خدا را

حالی است كه بی طعنه اغيار بگريم


تنها نه به حال خود از اين مستی هر شب

بر حالت اين مردم هشيار بگريم


برهر كه در اين دام مصيبت شده پابند

بر شاه و گدا، پير وجوان ، زار بگريم


بر لاله ی نو سر زده از دامن هامون

بر غنچه ی نشكفته ی گلزار بگريم


زين عهد و وفایی كه جهان راست هر آنكو

بگذاشته لب بر لب دلدار بگريم


اين كاسه ی سرها همه خاک است به فردا

بگذار كه با زمزمه ی تار بگريم


جا دارد اگر تا به صف حشر عمادا

پیوسته از اين بخت نگونساز بگريم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #12
شعر دوازدهم:




پيدا شد و پيدا شد گمگشته ی ما امشب

می چرخم و می رقصم با باد صبا امشب


در كلبه ی ما خورشيد مهمان شده باز امشب

در محفل ما مهتاب، افشانده صفا امشب



یک روز نشد با ما اين چرخ و فلک همراه

گویی من و دل هستيم مهمان خدا امشب



بر زانوی من دلدار بنهاده سر زيبا

گر سرد همش در پای كاری است به جا امشب



پروانه مرا عمری اسباب شگفتی بود

كار تو ولی دارم خود حال تو را امشب



ديوانه ی دل مسكين باور نكند اين بخت

حق دارد اگر دارد صد چون و چرا امشب



وه وه كه چه سرمستم،دل می رود از دستم

هر تار دلم دارد صد شور و نوا امشب
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #13
شعر سیزدهم:



سرم بر سينه ی يار است،از عالم چه می خواهم ؟

به چنگم زلف دلدار است،از عالم چه می خواهم ؟



تو را می خواستم ، افتاده ای چون گل به بالینم

فراغم از گل و خار است،از عالم چه می خواهم ؟


تو بودی آن که من می خواستم روزی مرا خواهد

دگر کی با کسم کار است،از عالم چه می خواهم ؟


مرا پيمانه عمری بود خالی از می عشرت

کنون اين جام سرشار است،از عالم چه می خواهم ؟


بيا بر چشم بی خوابم نشين،گل گوی و گل بشنو

تو يارم شو،خدا يار است،از عالم چه می خواهم ؟


اگر ناليده بودم حاليا از بخت می بالم

وز آنم شکر بسيار است ، از عالم چه می خواهم ؟


دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ی هجران

طبيب اکنون پرستار است،از عالم چه می خواهم ؟


نمی کردم گمان روزی شود بيدار بخت من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #14
شعر چهاردهم:



اهل گردم،دل ديوانه اگر بگذارد

نخورم می،غم جانانه اگر بگذارد


گوشه ای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم

حسرت گوشه ی میخانه اگر بگذارد


عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان

هوس گردش پیمانه اگر بگذارد


معتقد گردم و پابند و ز حیرت برهم

حیرت اين همه افسانه اگر بگذارد


شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او

ليک پروانه ی دیوانه اگر بگذارد


دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد

چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #15
شعر پانزدهم:




باز آهنگ جنون می زنی ای تار امشب

گويمت رازی در پرده نگهدار امشب


آنچه زان تار سر زلف كشيدم شب و روز

مو به مو جمله كنم پيش تو اظهار امشب


عشق ، همسايه ی ديوار به ديوار جنون

جلوه گر كرده رخش از در و ديوار امشب


هر كجا می نگرم جلوه كند نقش نگار

كاش یک بوسه دهد زین همه رخسار امشب


از فضا بوی دل سوخته ای می آید

تا كه شد باز در آن حلقه گرفتار امشب


سوزی وناله ی بیجا نكنی ای دل زار

خوب با شمع شدی همدل وهمكار امشب


ای بسا شب كه به روز تو نشستيم ای شمع

كاش سوزيم چو پروانه به یکبار امشب


آتش است اين نه سخن،بس كن از اين قصه عماد

ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #16
شعر شانزدهم:




از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم

یادگار از تو چه شب ها چه سحرها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم

گرچه از خود خبرم نیست خبر ها دارم



تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی

تو مرا غافل از اندیشه ی فردا کردی



آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی

دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی



ور نه این قدر مَهَم جور و جفا یاد نداشت

هیچ شیرین، سرِ خونریزی فرهاد نداشت



حُسن در بردنِ دل همره و همکار تو بود

غمزه دمساز تو، عشـوه مدد کار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود

راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود



گر تو ای عشق نه مشاطه ی خوبان بودی

تَرک آن ماه جفا پیشه چه آسان بودی



چون نکو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #17
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست ...
عماد خراسانی
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #18
عهد کردم نشوم همدم پیمان شکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حسرت برهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
همچو زاهد طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد
شمع می خواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهء دیوانه اگر بگذارد
شیخ هم رشتهء گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهء صد دانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت عماد
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #19
ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم
شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم
نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #20
برخیز تا پناه به میخانه ای بریم
دست ز عمر شسته به پیمانه ای بریم
مستانه گر که بر سر ما جام بشکنند
خوش تر که رنج صحبت فرزانه ای بریم
از چرخ شکوه ،قصه ی بیهوده گفتن است
دیوانگی است شکوه ای به دیوانه ای بریم
آن سان شدم ملول که گر وجه می رسد
این پنج روزه خانه به میخانه ای بریم
آنجا هم ار نشد که شوم ،همتم کجاست
چون جغد،آشیانه به ویرانه ای بریم
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا