- ارسالیها
- 1,639
- پسندها
- 16,415
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 29
دلنوشته نفر اول؛
عزیزکم سلام.
می دانی که پاییز قدم زنان از راه می رسد؟ دلم برایت تنگ شده. برای دفتر و قلم های یکجورمان، برای شیطنتهایمان، برای تک تک لحظات خوبی که باهم داشتیم که من می خواستم دکتر شوم و تو، تو دوست داشتی مهندس بشوی! از این مهندس های پل ساز که روی هر رودخانه و دره ای پل بسازی که ادم ها را راحتتر بهم وصل کنی.
پاییز که میشود خودم را در اتاقم حبس میکنم و پنجرهها را میپوشانم. بوی ماه مهر زیر بینیام که میزند حالم بیاندازه خراب میشود. دکترها برای آنتی هیستامین تجویز میکنند و مادرم بوخور اوکالیپتوس آماده میکند ولی نازنیم من و تو که میدانیم دردم چیست. من از پاییز متنفرم از ماه بیرحمی که با مهر شروع میشود. از...
عزیزکم سلام.
می دانی که پاییز قدم زنان از راه می رسد؟ دلم برایت تنگ شده. برای دفتر و قلم های یکجورمان، برای شیطنتهایمان، برای تک تک لحظات خوبی که باهم داشتیم که من می خواستم دکتر شوم و تو، تو دوست داشتی مهندس بشوی! از این مهندس های پل ساز که روی هر رودخانه و دره ای پل بسازی که ادم ها را راحتتر بهم وصل کنی.
پاییز که میشود خودم را در اتاقم حبس میکنم و پنجرهها را میپوشانم. بوی ماه مهر زیر بینیام که میزند حالم بیاندازه خراب میشود. دکترها برای آنتی هیستامین تجویز میکنند و مادرم بوخور اوکالیپتوس آماده میکند ولی نازنیم من و تو که میدانیم دردم چیست. من از پاییز متنفرم از ماه بیرحمی که با مهر شروع میشود. از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.