• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سئوگیم | آلفا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.Khani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 1,534
  • کاربران تگ شده هیچ

A.Khani

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/9/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
173
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
اوضاع خیلی بده! از هر طرف دست آدم بسته ست نمی‌دونه باید چیکار کنه!
شرایط ما نوجونا خیلی سخت شده که نمی‌شه کسی رو متقاعد کرد! که نمی‌شه کسی رو مجبور کرد که باید این کارو بکنی و بدبختی ماهم اینجاست که هیچکس درکمون نمی‌کنه...!
باید دنبال یه کار پاره وقت بگردم باید کار کنم بابام تنهایی نمی تونه هم خرج هر دو مارو بده و هم خرج خونه رو، اگه بتونم یه کار پیدا کنم که با شرایطم جور شه خیلی خوب میشه... تو مدرسه بودم کنار ارشا، روزامون مثل ابرو باد میگذره و ما هنوز تو خونه اولیم، تو فکر بودم که ارشا گفت:
- ساواش پایه ای بعد از ظهر بریم والیبال؟
خیلی وقته والیبال بازی نکردم:
- پایم بریم، لوکیشنش رو بفرست برام.
- باش می فرستم بهت.
بعد مدرسه رفتم چند جا ولی کار پاره وقت نداشتن، هر جور شده ست باید پیدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/9/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
173
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
زانوم انقدر سوزش داشت اصلا تحمل درد رو نداشتم، حالم خیلی بده بود! ساواش اومد جلو:
- خوبی؟
- زانوم ساواش.
نگاهی به زانوم انداخت:
- هیچی نیست زود خوب میشی.
بچه ها اومدن طرفم کمکم کردن بلند شدم، ساواش رفت طرف پسره با یه دست یَقَش رو گرفت با عصبانیت گفت:
- تو با اجازه کی بهش دست زدی ها؟
بلافاصله مشت رو کوبوند تو فکش!
***
بچه ها اون‌طرف بودن منو ساواش این‌طرف رفت پیرهنش رو آورد پهن کرد رو پام! ساق شلوارم رو داد بالا با آب زخم پام رو تمیز کرد، بعد چسب زخم رو چسبوند رو زخمم! از تعجب داشتم خفه می شدم یعنی این واقعاً ساواش بود؟ فقط بهش خیره شده بودم یعنی واقعً اون بود که به اون پسره مشت زد؟
بعد اینکه چسب زخم رو چسبوند ساق شلوارم رو آورد پایین:
- پاشو بریم پیش بچه ها.
- باش تو برو منم میام.
پوفی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

A.Khani

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/9/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
173
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
بیدار شدم کجا بودم من؟ اینجا کجاست؟ وا مانی اینجا چیکار می کنه؟
- بیدار شدی؟
- دیشب من اینجا بودم؟
- آره، دیشب زیاد خوردی، بیهوش شدی.
چی میگه یعنی من دیشب زیاد خوردم! یادم نیست.
- ساعت چنده؟
- نه
- چی؟ پس منو چرا بیدار نکردی؟ مدرسه چرا نرفتی؟
- حالا یه روز نرو مگه چی میشه!
رو مبل خوابیده بودم بلند شدم تا برم خونه خودم ...
***
وارد کافه شدم کافه خوبی بود دکوراسیونش هم خوب بود پس اینجا کار می‌کنه! رفتم سفارش بدم یه دختر جوون اونجا بود به پای من نمی رسه ولی بد نبود:
- سلام خانوم اینجا پسری بنام ساواش حسینی کار می کنه؟
- بله کاری داشتین باهاش؟
آخه انگل کارش نداشتم اینجا چیکار می‌کردم شیطونه میگه با کله برو تو دماغش:
- بله اگه میشه صداش کنین.
برگشتم تا برم سر یه میز بشینم تا آقا بیاد که دختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/9/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
173
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
وارد سالن شدم رفتم طرف اتاق در زدم منو نمی شناخت چون صورتم رو با ماسک و کلاه پوشونده بودم، اومد درو باز کرد بلافاصله دستمو گذاشتم رو دهنش هولش دادم داخل درو بستم:
- تو کی هستی؟
- عزرائیل!
حمله‌ور شدم طرفش یه لگد محکم زدم وسط شکمش پخش زمین شد رفتم رو سینش نشستم چند تا چپ راست مشت کوبوندم تو فکش صورتش خونی شد خیلی زور زد تا از زیر دستم در بره اما نتونست! تو ساق پام یه چاقو جاساز کرده بودم درش آوردم با دست چپم سرش رو چرخوندم و محکم نگه داشتم نوک چاقو رو گذاشتم رو صورتش فشار دادم خون پر رنگش از وسط زخم فوران کرد خیلی تلاش کرد تا در بره ولی من کارم رو کردم و رو صورتش یه علامت خوشگل کشیدم!
***
«ساواش»
رفتیم خونه‌ی حضرت آقا! انگار که مجردی زندگی می‌کنه خدا عظمتو ببین اونوقت ما هم واسه دو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

A.Khani

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/9/22
ارسالی‌ها
37
پسندها
173
امتیازها
503
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
نفس برگشت سمتم دستش رو دراز کرد تا باهاش دست بدم:
- من نفسم.
حالا چیکار کنم ما که با دخترا دست نمی‌دیم ولی چرا اولین باری که آنا رو دیدم دستش رو گرفتم؟ بابا اون فرق داره! همینکه می‌خواستم باهاش دست بدم آنا زود با نفس دست داد:
- اسمش ساواشه.
بعد چند دقیقه نفس رفت آنا یقه پیرهنم رو گرفت گفت:
- ببین ساواش خان احیانا ببینم با دخترا گرم بشی یا باهاشون دست بدی همونجا می زنم می شکونمتا!
پس چرا من نمی‌گم چرا اومدی به این مهمونی، دختره خر! یهو یه پسره اومد با آنا حرف زد، نشستن رو صندلی و گرم صحبت شدن از نوشیدنی ریختن حرف زدن هی از اون گوه ریختن حرف زدن ...! بعد میاد به من میگه با دخترا حرف نزن، رفتم جلو در گوشش گفتم:
- آنا بسه دیگه.
نگاهشو چرخوند طرفم، اون چشا! دلم یجوری شد قلبم تند تند میزد من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا