• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه جکسون و آقای اسمیت | زری کابر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع .ARNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 456
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARNI

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
461
پسندها
1,036
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
آقای اسمیت سرش را پایین می‌اندازد.
- پسرم میشه به این موضوع فکر نکنی؟ تو که تنها نیستی... تو من رو داری!
جکسون اشک‌هایش را پاک می‌کند.
- عمو... عمو پس فردا تولد منه اما اون... اون‌ها نیستن!
آقای اسمیت لبخند تلخی بر روی لبانش طرح می‌بندد. آن‌قدر درگیر زندگی شخصی خود شده است که حتی فراموش کرده است که پس فردا تولد جکسون است. اما این موضوع را به جکسون نمی‌گوید که این موضوع هم به غم‌های دیگرش اضافه شود. جکسون که متوجه‌ی‌ مکث طولانی‌ عمویش می‌شود ادامه می‌دهد:
- من دوست داشتم روز تولدم مادر و پدرم کنارم باشن!
آقای اسمیت مردمک چشمانش را به‌سوی جکسون می‌چرخاند.
- قول میدم پس فردا که جشن تولدته اون‌قدر بهت خوش بگذره که به این چیزها فکر نکنی پسرم!
جکسون چند گام بر می‌دارد و سپس می‌گوید:
- عمو، من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Raha~r

.ARNI

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
461
پسندها
1,036
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
خنده‌ای زیبا مزین لبان باریک جکسون می‌شود سپس شانه‌ای با تمسخر بالا می‌اندازد و سیاه چاله‌اش را بالا می‌آورد.
- اون‌قدر با من بد بوده که فرصت نشد صفات خوبش رو بشناسم... .
سپس به طرف عمویش می‌خزد و دستی بر روی موهای مجعدش می‌کشد و ادامه می‌دهد:
- عمو، من اخلاق خوب و بدم چیه؟
آقای اسمیت دستش را زیر عینکش می‌برد و چشمانش را فشار می‌دهد و نرمخند لبانش کش می‌آید:
- خب... سئوال جالبی پرسیدی!
سپس چند گام به طرف خانه بر می‌دارد و جکسون هم دستانش را پشت کمرش قفل می‌کند و چند گام بر می‌دارد.
- اخلاق‌های خوبت شامل، خوش‌اخلاق و مهربون و باهوش بودن... این‌که برای هر چیزی تلاش می‌کنی و در برابرش استقامت می‌کنی!
سپس رویش را بر می‌گرداند و صورتش جمع می‌شود و ادامه می‌دهد:
- اما دو تا اخلاق بد هم داری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Raha~r

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا