کامل شده مجموعه دلنوشته‌های هیچستان | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 1,010
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
ما در دیگران به جستجوی چه می‌گریزیم؟ یعنی آن‌ها چه می‌توانند به ما بدهند که خود از به دست آوردنش ناتوانیم؟ جز رنج و بی‌اعتمادی چه دارند که بدهند؟ خودم هم می‌توانم خود را برنجانم! همیشه همین کار را می‌کنم.
هر روز حتی خود را بابت غروب خورشید هم ملامت می‌کنم اما دگر کافی‌ست‌.
این همه بی مهری و سرزنش را اطرافیانم به من سرایت می‌دهند. اما من می‌دانم همان‌قدر که ماهی در دریا ماهی می‌شود نه در تنگ، پرنده در آسمان پرنده می‌شود نه در قفس، من هم در انزوای خودم آدم بهتری هستم. نه در هیاهوی مردمانی که ذهنشان پر از دست‌هایی‌ست که گلوی تو را می‌فشارند.
عزیزم، تنهایی اصلا شبیه آدم‌ها نیست. هرگز تو را فریب نمی‌دهد، ترکت نمی‌کند، سرزنشت نمی‌کند. سکوتی‌ست بی‌انتها که واژگانش همان‌‌اند که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
فرهادم، سلام!
هفته‌هاست منتظر نامه‌ای از سمت توئم که لااقل بدانم عذرخواهی مرا پذیرفته‌ای یا نه. اما گویا تو مرا حتی لایق یک ورق کاغذ و قلم و جوهرت هم نمی‌‌بینی.
همان‌قدر که نور، سایه را می‌کشد، سکوت تو مرا.
و همان ‌قدر که سایه از تاریکی جان می‌گیرد و پدید می‌آید، من از تو.
عزیزم، برای چه چنین از من رنجیده‌ای؟
یعنی یک شعر ساده که از قلب و قلم من سرریز شده، چنین تو را آزرده؟
همین طور در خانه کم سرزنش نمی‌شوم که شعر سرودن، شنیع و سخیف است، از یک سمت هم تو مرا ملامت می‌کنی.
شاید اگر من جای لیلی، شیرین بودم یا تو جای فرهاد، مجنون، همه چیز میان ما عاشقانه‌تر پیش می‌رفت.

تو را می‌بوسم
لیلی
۲۹/۶/۱۰
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
کاش رگ‌های من خورشید بود و خونم نور. دستانی داشتم به سبزی برگ‌های درخت سیب حیاطمان. و چشمانی داشتم درخشان‌تر از ستاره‌ها.
اما چرا به خاموشی چراغ سوخته‌ی اتاقم هستم؟
چرا دستانم سرخ‌تر از ارغوان‌هاست و رگ‌هایم شاخه‌های فرسوده‌ی درخت بید؟
عزیزم، من آن مجنونِ بی‌جنونم.
آن رویاهای سرخ، در خیال‌های سبز.
آن لبخندهای بهاره، در فصل‌های زمستانه.
سقف خانه‌ام پر از ترانه، گلویم پر از لالایی‌های شبانه.
جیب‌هایم پر از آوازهایی‌ست وارث درد.
و شاید شبی، زیر نور مهتاب، گردنم را تسلیم داس ماه کنم.

به مقصد هیچستان
۳۱/۱۲/۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
روزی مردن را خواهم زیست.
در پس سایه‌های مرثیه‌خوان و دیوارهای بی‌آجر، مرگ من منتظر ایستاده.
در کشتارگاه خورشیدهای بی‌نور، چشمِ مرگ چشم به راه من است.
در آسمان‌های بی‌رنگ و زمین‌های لاله‌پوش، خواهم مرد.
مرگی سرخ‌تر از دستانم.
دستانی آشوبناک‌تر از چشمانم.
چشمانی رنجورتر از انتظار کشیدن‌هایم.
خواهم آسود زیر سنگی سردتر از زمستان‌های عمرم. دستان سردِ مرگ، در دستان پوچم.
رویاهایم پر از خاک‌هایی که پیکرم را می‌پوشاند، کابوس‌هایم سیاه‌تر از سفر به گور.
و روزی، قبر من شسته می‌شود از زمزمه‌های عشق و خشم.

به مقصد هیچستان
۳۱/۸/۲۹
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
ملهم شعرهای من!
هر گاه از مهربانی و عشق نوشتم، نشانی از تو در کلماتم می‌درخشید.
انگار خورشید شدی و بر واژه‌های شب‌زده‌ی من می‌تابی.
ابر شدی و بر غبار دفتر من می‌باری.
چگونه وارهم از عشق تو که چو خلیج فارس به بوشهرِ تن من پیوسته است؟
ببخش اگر رنجاندمت گاهی.
ببخش اگر از خود راندمت گاهی.
اما تو را من بیش از خویش و بیش از پیش، دوست می‌دارم.
عزیزترینِ من، سرخ‌ترین آتشم، آبی‌ترین آسمانم، شیرین‌ترین انارم، زادروزت به طراوت باران برایِ من.

تو را می‌بوسم
لیلی
۳۴/۶/۱۱
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
«ی» عزیز، که مایل نیستم نامت را بنویسم. عذر خواهی‌‌ات به دستم رسید. هیچ خیال خود را پریشان نکن؛ رنجیدن از دیگران به قدری برایم عادی شده انگار از خواب برخیزی و ببینی صبح است. عزیزم، اگر امروز باری از اندوه بر قلبم سنگینی می‌کند، مقصرش تویی. اگر حتی ذره‌ای چشمانم چو آسمانی بی‌ستاره و برهنه، صاف نیست مقصرش تویی.
اگر حتی اندکی بی‌قرار و ملولم مقصرش تویی.
و نه، من تو را نباید ببخشم. به خاطر تمام اعتمادی که نسبت به خودت، از من سلب کردی تو را نباید ببخشم.
اما نفرین به من، که عمر کینه و نفرت در دلم به کوتاهی رزهای باغچه‌مان است و همان قدر سریع پژمرده می‌شود.
تو را می‌بخشم، چون در روزهایی که همه علیه من بودند با من مهربان بودی.
تو را می‌بخشم برای تمام عشقی که به من ورزیدی.

تو را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
مرا در سرزمین‌های دور دفن کنید.
در جایی که گورم گمنام بماند و جای آب، به غبار شسته شود.
اشک‌هایِ آبی رهگذری شوم، که برای غریبه‌ای بی‌نام می‌گرید.
یا چو زمزمه‌ای بی‌نشان به دست باد، گمراه بمانم.
مرا در سرزمین‌های دور دفن کنید.
آن‌جا که بنفشه‌های وطن بر گورم بروید.
مرگ می‌برد مرا.
روحم چو ستاره‌ای می‌شود، ساکن آسمان.
می‌رهم از خویش و می‌مانم با گور خویش.
می‌رهم از صبح‌هایی که دوست نداشتم برخیزم.
از اندوهی که سهم من نبود اما محکوم به حملش بودم.
آن روز می‌رهم از هر چه مرا می‌آزرد.
بعدها دگر نجوایی با نام من نمی‌ماند. فراموش می‌شوم انگار هرگز زاده نشده بودم و در جهانی که تنها یادگارش برای من درد بود، رها نشدم.
انگار هرگز قلبِ نازکم زیر هیچ خاکی دفن نشد.
روزی باد، می‌برد نام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
گناه من این است در زمانه‌ای که همه از فکر و خیال بیزارند، می‌اندیشم.
در روزگاری که همه از درکِ هم عاجزند، پر از ادراکم.
و وقتی دیگران کتاب‌ها را آتش می‌زنند، من روی خاکسترهایشان شعر می‌نویسم.
شیرین، شیرین، چرا هیچکس رهایم نمی‌کند؟ انگار حتی شعرهایم علیه من‌ شوریده‌اند.
عزیزم، من می‌توانم بشنوم مردم پشت سرم چه‌ها می‌گویند. و آن‌قدری نجواهایشان بلند شده گویا می‌پندارند گوش‌هایم را نیز از دست‌ داده‌ام.
من گریخته ز هیاهو و بازآمده به انزوای خویشم.
چرا که تنها قلم و کاغذم و دیوار و سایه‌ها مرا می‌فهمند. همچنین تو.
تویِ عزیز من که همیشه به چشمانت پناه بردم و برایت نوشتم. تویی که اول تمام نامه‌هایم، شیرینم خطابت کردم.

تو را می‌بوسم
لیلی
۳۱/۳/۱
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
فرزادم، مدت‌هاست برای تو و شیرین می‌نویسم و هیچ پاسخی ازتان دریافت نمی‌کنم. اما با این وجود دوباره دست به قلم می‌برم به امید دریافت پاکتی که نام شما رویش نقش خورده باشد.
فرزادم، چقدر جای دستانت در دست من خالی‌ست. اندوه خوشه‌ی انگور نیست که بتوان آن را چید. هسته‌ی آلبالو نیست که بشود قورتش داد. پیراهن نیست که بتوان از تن درش آورد. اندوه، بی‌تشبیه‌تر از این‌هاست. به آدمیزاد که می‌چسبد، دیگر رهایت نمی‌کند. هر روز در چشمانت اشک می‌رویاند، در افکار خویش گره‌ات می‌زند، خویشتنت را چو پای کبوتر، به میله‌ای می‌بندد، اما آزادت نمی‌کند.
اندوه درخت انجیر نیست، که چو رهگذری بی‌توجه از آن بگذری.
پس چطور می‌توانم از این رنجِ نبودنت بگذرم؟

تو را می‌بوسم
لیلی
۳۳/۲/۱۹
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,383
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
فرهاد، فرهادم!
نوشتن از تو همان قدر سخت است که اجرای سمفونی بتهوون.
اما من باز هم می‌کوشم بخشی از چیزی که از زمستان ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۹ برایم بودی را وصف کنم.
می‌دانی من حتی در بدترین دعواهایمان سر مسخره‌ترین موضوعات تو را بی‌نهایت، دوست دارم.
"دوستت دارم" اگر بخواهم به دیگران بگویم بیانش دشوار است اما گفتنش به تو قدری ساده است که می‌خواهم هزاران بار تکرارش کنم.
اما زبان عشق هیچ وقت برای ما ساده و کلیشه‌ای نبود.
پس چنین می‌نویسم که تو اگر کوردستانی، کاش من زاگرس بودم.
تو اگر بوشهری، کاش من خلیج فارس بودم.
تو اگر خوزستانی، کاش من کارون بودم.
تو اگر مازندرانی، کاش من دماوند بودم.
و خلاصه، هر جا که باشی کاش من همان جا نزدیکت باشم.
یا اگر فرهادی، من شیرینت باشم‌.
و سیزدهم شهریور،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا