عاشقانه‌ها عاشقانه های الهام امریاس

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 68
  • بازدیدها 1,502
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
دی ز سوز جگرم ،سر به سرش سرما بود
عید هم از تب تنهایی ما سرخ چو نار

به هرات هوس و تاک طلب می خندد
آنکه خشخاش مرا دید و نگردید خمار

به خدایی که در این خلسه نگهدار منست
که ز سقراط صدای تو شدم فلسفه بار

ورنه من را که سواد صنم و سرو نبود
قد تو کرد مرا قمری گل باغ بهار
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
بهمن بخت مرا تخت کیان تو گرفت
که بشد زابل ذهنم به سپاه تو شکار

می روم تا که تو از دست من آزاد شوی
به فدای تو اگر باخته ام دل به ق*م*ا*ر

کوله ی حسرتم از عشق تو سنگین شده است
می روم ،توشه ی من طعنه ی تلخندهِ یار.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
دلتنگم و از تنگی قلبم جگرم سوخت
در منحنی مسلخ هجران وترم سوخت

چون چله نشستم به چهل چامه ی افسوس
آنقدْر سرودم زغمت تا اثرم سوخت

اندوه تو آتش شد و زد موم دلم را
پیوسته چکیدم به شبت تا بصرم سوخت
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
با حسرت ما حجله ی حسن تو ببستند
داماد که گشتی ،که عروس هنرم سوخت

در دست نچرخد به روانی قلم از غم
بی لیقه ی لطف تو دوات و جوهرم سوخت

الهام نبودم به یکی شعر تو هرچند
صد شاعر شوریده ز ابیات ترم سوخت

دلبسته ی چشمان سیاه تو شدم، آه
با تیر شب چشم تو بال سحرم سوخت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
ماهی شدم ات تا که به دریات بمانم
با زهکشی ظلم رقیبان خزرم سوخت

هر بار که میخواستمت، با همه بودی
در قاب چونین صحنه ی تلخی نظرم سوخت

قایم شده ام پشت دلم حیف چه حاصل
در جنگ مجانین تو سعی و سپرم سوخت

گفتی که به شیرینی من نیست نگاری
آوخ که ز بیداد حسودان ،شکرم سوخت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
تا بازوی تو زیر سرم نیست ،نخوابم
دانی که چه شبهایی بدین شعله سرم سوخت

در ساحل صنع ات صدفی بود مرا ،کو
بنگر که به امواج مخاصم گوهرم سوخت

گفتم که درِ فاصله را بشکنم ای عشق
چون اهل غروریم دوباره تبرم سوخت

دلتنگی و این نکته ز اشعار تو پیداست
برگرد که از تنگی قلبت جگرم سوخت.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
من همان شمسم که رفتم از بر مولای خویش
تا بسوزم در تنور سینه ی تنهای خویش

یوشم اما دره ی نورم به شب آغشته شد
دفتری افسانه دارم از غم نیمای خویش

طاق بستانم،نقوشِ فرّ و پاکی و شرف
یادگار حلقه های حرمت میترای خویش​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
کندوانم ،مظهر سنگی که داغش کرده اند
تا به تنگ آیم زصبر سخت صخره های خویش

زندگی می بخشم اما ،ظلم زنجیرم زند
صندل اجبار می بینم همی در پای خویش

چشمه ی شوقم که خشکیدم به شوره زار عمر
ژاله ای مانم که بد می بیند از مینای خویش​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
برکه ی بغضم ،نیوش ناله های زیر آب
همچو آن ماهی که دور افتاده از دریای خویش

باغبان بودم، ولی گل خار را مقبول دید
آه از آن سروی که خم می گردد از بالای خویش

ریل رنجم که قطار غصه از من بگذرد
زخم ها دارم ز کابوس شب رویای خویش​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
جنگلی سبزم که بمب جهل، هامونم کند
تا که سهره ‌‌‌ پر بسوزد در خزان نای خویش

من نیاح ِ مرقد مِهرم به یاد و یاد و یاد
چنگ می سایم دریغا گونه بر سیمای خویش

زیر تیغ است گردن گندم،خدای دشت کو؟
تا ببیند داس را بر ساقه ی حوای خویش

زیر یوغ بخت یغما رفت پاداش وفا
مثل نخلی که فرو می ریزد از خرمای خویش

سعدی سعی مرا دیوان بی میزان گرفت
می بُرم دست طلب از همّت والای خویش.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا