متون و دلنوشته‌ها ๑| آشوب |๑

[Maede Shams]

من و تو بارها
"زمان" را
در کافه ها
و خیابان ها
فراموش کرده بودیم...
و حالا "زمان" داشت از ما
انتقام می گرفت!

#گروس_عبدالملکیان​

 

[Maede Shams]

مرا بازگردان
به جایی که بوده‌ام ؛
پیش از دیدارت
سپس ، سفر کن ..

#محمود_درويش​

 

[Maede Shams]

هوا خوبه، تو هم خوبی
منم بهتر شدم انگار
یه صبح دیگه عاشق شو
به یاد اولین دیدار...

#یغما_گلرویی​

 

[Maede Shams]

عزیزی میگفت جای گیاهِ بامبو را که عوض کنی دیگر رشد نمیکند؛
پژمرده میشود. میدانی چرا؟ چون ریشه اش را همانجا، جا میگذارد.. دلِ آدمیزاد که دیگر کمتر از گیاه نیست جانم! گاهی ریشه اش جا میماند در دلی؛
لبخندی، بوسه ای...

#سحر_رستگار​

 

[Maede Shams]

خیلی مشکل است،
آدم بخواهد تمام وقت مراقب خودش باشد
تا آنچه احساس می‌کند را نگوید...
-بابا لنگ‌دراز

•••

- منم جای بدی رو انتخاب کردم
نباید روی زمین به دنیا میومدم
+ دفعه بعد میخوای کجا به دنیا بیای؟
- دوست دارم به دنیا نیام!
-My mister​

 

[Maede Shams]

بهش گفتم :
دوست دارم بهت بگم بازنده
درد داشت؟!
اگه زخم زدم ، ببخشید
بهم گفت :
نه
چون میدونم تهش برنده هرکسی باشه من نیستم
و اونجا بود که بهش گفتم :
من دوست ندارم هیچ وقت هیچ چیزی رو بدون تلاش رها کنم
تو هم به خودت بدهکار نمون
زندگی انقدر بلند نیست
و در عین حال انقدر کوتاه نیست
که با حسرت هاش بتونی زندگی کنی ....
- بلو لوتوس​

 

[Maede Shams]

هرچی توو دلته بنویس.
فکرایی که توو سرته و به زبونت نمیاد.
این فکرا رویِ دلت بار می‌شه، می‌ماسه،
نمی ‌ذاره راحت حرکت کنی.
جای فکرایِ تازه ‌رو می ‌گیره و خلاصه دلتو می ‌پوسونه.
تو می ‌شی زباله‌ دونیِ فکرایِ کهنه که اگه حرف نزنی، گَندش می ‌کُشدت!

اسکار و بانویِ صورتی‌پوش
#اریک_امانوئل_اشمیت​

 

[Maede Shams]

از گابریل گارسیا پرسیدند:
اگر بخواهی کتابی 100 صفحه‌ای درباره امید بنویسی، چه می‌نویسی ؟

گفت 99 صفحه رو خالی میذارم صفحه آخر، سطر آخر می نویسم:
یادت باشه دنیا گرد است ،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.
زندگی ساختنی است، نه ماندنی، بمان برای ساختن، نساز برای ماندن ...
منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد،
خاک را زیر و روکن، بذر را بکار،
از آن مراقبت کن، گل خواهد داد !​

 

[Maede Shams]

هستی چه بُود؟،قصه ی پر رنج و ملالی
کابوس پر از وحشتی،آشفته خیالی
ای هستی من و مستی تو افسانه‌ای غم افزا
کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟

ز هستی،نصیبم،بُود درد بی نهایت

ای دل،چه ز جانم خواهی؟
ای تن،ز چه جانم کاهی؟
ترسم که جهانی سوزد از دل،چو بر آرم آهی
به دلم نه هوس،نه تمنا باشد
چه کنم که جهان همه رویا باشد!​

 

[Maede Shams]

تو زندگی یه لحظه هایی هست که یهو به خودت میای و می‌بینی چقدر حواست نیست که بزرگ شدی و تنها
هرچی بیشتر می‌فهمی، آدما جذابیت سابقشونو برات از دست میدن و کم کم حتی عجیب بودن این روند هم برات از بین میره
توی تکرار این داستان خسته کننده
زمانی که امیدتو به آدما از دست میدی
وقتی دیگه کم کم داری پوست میندازی و بی حس میشی
به خودت بیشتر اعتماد میکنی
به خودت بیشتر امیدوار میشی
به خودت بیشتر نزدیک میشی
اشکال نداره اگه آدما میرن
رفیقِ واقعی تو ذهنته
بین تیکه تیکه های دلت
ته وجودت میبینی اونقدرام سخت نبود
می‌ارزید به پیدا کردن خودت...!
نبودن آدما، می‌ارزید به رفاقت با اون بچه کوچولوی سرکش درونت
می‌بینی...
زندگی اینجوری قشنگه!
هرچی آدما دورتر میشن من از...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.