عاشقانه‌ها عاشقانه‌های دقیقی

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 985
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
چنان دید گوینده یک شب به خواب که یک جام می داشتی چون گلاب
دقیقی ز جائی پدید آمدی بر آن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می مخور جز بر آیین کاووس کی
که شاهی ز گیتی گزیدی که بخت بدو نازد و لشکر و تاج و تخت
شهنشاه محمود گیرنده شهر ز شادی به هر کس رسانیده بهر
از امروز تا سال هشتاد و پنج بکاهدش رنج و نکاهدش گنج​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
ازین پس به چین اندر آرد سپاه همه مهتران برگشایند راه
نبایدش گفتن کسی را درشت همه تاج شاهانش آمد به مشت
بدین نامه گر چند بشتافتی کنون هرچ جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن اگر بازیابی بخیلی مکن
ز گشتاسب و ارجاسپ بینی هزار بگفتم سرآمد مرا روزگار
گر آن مایه نزد شهنشه رسد روان من از خاک بر مه رسد
کنون من بگویم سخن کو بگفت منم زنده او گشت با خاک جفت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت فرود آمد از تخت و بربست رخت
به بلخ گزین شد بر آن نوبهار که یزدان پرستان بدان روزگار
مر آن جای را داشتندی چنان که مر مکه را تا زیان این زمان
بدان خانه شد شاه یزدان پرست فرودآمد از جایگاه نشست
ببست آن در آفرین خانه را نماند اندرو خویش و بیگانه را
بپوشید جامه‌ی پرستش پلاس خرد را چنان کرد باید سپاس​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
بیفگند یاره فرو هشت موی سوی روشن دادگر کرد روی
همی بود سی سال پیشش به پای برین سان پرستید باید خدای
نیایش همی کرد خورشید را چنان بوده بد راه جمشید را
چو گشتاسپ بر شد به تخت پدر که هم فر او داشت و بخت پدر
به سر برنهاد آن پدر داده تاج که زیبنده باشد بر آزاده تاج
منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه
بدان داد ما را کلاه بزرگ که بیرون کنیم ازرم میش گرگ
سوی راه ورزان نیازیم چنگ بر آزاده گیتی نداریم تنگ​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
گر آیین شاهان به چنگ آوریم بدان را بدی نیک تنگ آوریم
یکی داد گسترد کز داد اوی ابا گرگ میش آب خوردی به جوی
پس آن دختر نامور قیصرا که ناهید بد نام آن دخترا
کتایونش خواندی گرانمایه شاه دو فرزندش آمد چو تابنده ماه
یکی نامور فرخ اسفندیار شه کارزاری نبرده سوار
دگر فرش آورد شمشیر زن شه نامبردار لشکرشکن
چو گیتی بر آن شاه نو راست شد فریدون دیگر همی خواست شد
گزیتش بدادند شاهان همه ببستش دل نیک‌خواهان همه​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
مگر شاه ارجاسپ توران خدای که دیوان بدندی به پیشش بپای
گزیتش نپذرفت و نشنید پند اگر پند نشنید زو دید بند
وزو بستدی نیزهر سال باژ چرا داد باید به هامال باژ
چو یک چند سالان برآمد برین درختی پدید آمد اندر زمین
در ایوان گشتاسپ بر سوی کاخ درختی گشن بود بسیار شاخ
همه برگ وی پند و بارش خرد کسی کو خرد پرورد کی مرد
خجسته نبی نام او زردهشت که آهرمن بد کنش را بکشت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
به شاه کیان گفت پیغمبرم سوی تو خرد رهنمون آورم
جهان آفرین گفت بپذیر دین نگه کن بر این آسمان و زمین
که بی‌خاک و آبش برآورده‌اند نگه کن بدوتاش چون کرده‌اند
نگر تا تواند چنین کرد کس مگر من که هستم جهاندار و بس
گر ایدونک دانی که من کردم این مرا خواند باید جهان آفرین
ز گوینده بپذیر تو دین اوی بیاموز ازو راه و آیین اوی
نگر تا چه گوید بر آن کارکن خرد برگزین این جهان خوار کن
بیاموز آیین و دین بهی که بی دین ناخوب باشد مهی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
چو بشنید ازوشاه به دین به پذیرفت ازو راه و آیین به
نبرده برادرش فرخ زریر کجا ژنده پیل آوریدی به زیر
ز شاهان شه پیر گشته به بلخ جهان بر دل ریش او گشته تلخ
شده زار و بیمار و بیهوش و توش به نزدیک او زهر مانند نوش
سران و بزرگان و هر مهتران پزشکان دانا و نام‌آوران
بر آن جادوی چارها ساختند نه سود آمد از هرچ انداختند
پس این زردهشت پیمبرش گفت کزو دین ایزد نشاید نهفت
که چون دین پذیرد ز روز نخست شود رسته از درد و گردد درست​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
شهنشاه و زین پس زریر سوار همه دین پذیرنده از شهریار
همه سوی شاه زمین آمدند ببستند کشتی به دین آمدند
پدید آمد آن فره ایزدی برفت از دل بدسگالان بدی
پر از نور مینو ببد دخمه‌ها وز آلودگی پاک شد تخمه‌ها
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه فرستاد هر سو به کشور سپاه
پراگند اندر جهان موبدان نهاد از بر آذران گنبدان
نخست آذر مهر بر زین نهاد به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت به پیش در آذر آن را بکشت
نبشتی بر زاد سرو سهی که پذرفت گشتاسپ دین بهی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
گوا کرد مر سرو آزاد را چنین گستراند خرد داد را
چو چندی برآمد برین سالیان مر آن سرو را شد ستبرش میان
چنان گشت آزاد سرو بلند که بر گرد او برنگشتی کمند
چو بسیار برگشت و بسیار شاخ بکرد از بر او یکی خوب کاخ
چهل رش به بالا و پهنا چهل نکرد از بنه اندرو آب و گل
دو ایوان برآورد از زر پاک زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک
بر او برنگارید جمشید را پرستنده مر ماه و خورشید را
فریدونش را نیز با گاوسار بفرمود کردن بر آنجا نگار​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا