عاشقانه‌ها عاشقانه‌های دقیقی

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 987
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
پیاده برفتند تا پیش اوی بر آن آستانه نهادند روی
چو رویش بدیدند بر گاه بر چو خورشید و تیر از بر ماه بر
نیایش نمودند چون بندگان به پیش گزین شاه فرخندگان
بدادندش آن نامه‌ی خسروی نوشته درو بر خط یبغوی
چو شاه جهان نامه را باز کرد برآشفت و پیچیدن آغاز کرد
بخواند آن زمان پیر جاماسپ را کجا راهبر بود گشتاسپ را
گزینان ایران و اسپهبدان گوان جهان دیده و موبدان
بخواند آن همه آذران پیش خویش فرستاده آورد و بنهاد پیش
پیمبرش را خواند و موبدش را زریر گزیده سپهبدش را
زریر سپهبد برادرش بود که سالار گردان لشکرش بود
جهان پهلوان بود آن روزگار که کودک بد اسفندیار سوار
پناه جهان بود و پشت سپاه سپهدار لشکر...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
چه بینید گفتا بدین اندرون؟ چه گویید کاین را سرانجام چون؟
که ناخوش بود دوستی با کسی که مایه ندارد ز دانش بسی
من از تخمه‌ی ایرج پاک زاد وی از تخمه‌ی تور جادو نژاد
چگونه بود در میان آشتی ولیکن مرا بود پنداشتی
کسی کو بود نام و باشد بسی سخن گفت بایدش با هر کسی
همان چون بگفت این سخن شهریار زریر سپهدار و اسفندیار
کشیدند شمشیر و گفتند اگر کسی باشد اندر جهان سربسر
که نپسندد او را به دین‌آوری براندر نیارد به فرمان‌بری
نیاید به درگاه فرخنده شاه نبندد میان پیش رخشنده گاه
نگیرد ازو راه و دین بهی مرین دین به را نباشد رهی
به شمشیر جان از تنش برکنیم سرش را به دار برین برکنیم
سپهدار ایران که نامش زریر...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
که پاسخ کنم جادو ارجاسپ را؟ پسند آمد این شاه گشتاسپ را
بدو گفت برخیز و پاسخ کنش نکال تگینان خلخ کنش
زریر گرانمایه و اسفندیار چو جاماسپ دستور ناباک دار
ز پیشش برفتند هر سه بهم شده سر پر از کین و دلها دژم
نوشتند نامه به ارجاسپ زشت هم اندر خور آن کجا او نوشت
زریر سپهبد گرفتش به دست چنان هم گشاده ببردش نبست
سوی شاه برد و برو بر بخواند جهانجوی گشتاسپ خیره بماند
ز دانا سپهبد زریر سوار ز جاماسپ وز فرخ اسفندیار
ببست و نوشت اندرو نام خویش فرستادگان را همه خواند پیش
بگیرید گفت این وزی او برید نگر زین سپس راه را نسپرید​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
که گر نیستی اندر استاوزند فرستاده را زینهار از گزند
ازین خواب بیدارتان کردمی همان زنده بر دارتان کردمی
چنین تا بدانستی آن گرگسار که گردن نیازد ابا شهریار
بینداخت نامه بگفتا روید مرین را سوی ترک جادو برید
بگویید هوشت فراز آمدست به خون و به خاکت نیاز آمدست
زده بادگردنت خسته میان به خاک اندرون ریخته استخوان
درین ماه اراید ونک خواهد خدای بپوشم به رزم آهنینه قبای
به توران زمین اندر آرم سپاه کنم کشور گرگساران تباه
سخن چون بسر برد شاه زمین سیه پیل را خواند و کرد آفرین​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
سپردش بدو گفت بردارشان از ایران به آن مرز بگذارشان
فرستادگان سپهدار چین ز پیش جهانجوی شاه زمین
برفتند هر دو شده خاکسار جهاندارشان رانده و کرده خوار
از ایران فرخ به خلخ شدند ولیکن به خلخ نه فرخ شدند
چو از دور دیدند ایوان شاه زده بر سر او درفش سیاه
فرود آمدند از چمیده ستور شکسته دل و چشمها گشته کور
پیاده برفتند تا پیش اوی سیه‌شان شده جامه و زرد روی
بدادندش آن نامه‌ی شهریار سرآهنگ مردان نیزه گزار
دبیرش مر آن نامه را برگشاد بخواندش بر آن شاه جادونژاد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
چو اندر گذشت آن شب و بود روز بتابید خورشید گیهان فروز
به زین برنشستند هر دو سپاه همی دید زان کوه گشتاسپ شاه
چو از کوه دید آن شه بافرین کجا برنشستند گردان به زین
سیه رنگ بهزاد را پیش خواست تو گفتی که بیستون است راست
برو برفگندند بر گستوان برو برنشست آن شه خسروان
چو هر دو برابر فرود آمدند ابر پیل بر نای رویین زدند
یکی رزمگاهی بیاراستند یلان همنبردان همی خواستند
بکردند یک تیرباران نخست بسان تگرگ بهاران درست
بشد آفتاب از جهان ناپدید چه داند کسی کان شگفتی ندید
بپوشیده شد چشمه‌ی آفتاب ز پیکانهاشان درفشان چو آب
تو گفتی جهان ابر دارد همی وزان ابر الماس بارد همی
وزان گرزداران و نیزه‌وران همی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
هوا زی جهان بود شبگون شده زمین سربسر پاک گلگون شده
بیامد نخست آن سوار هژیر پس شهریار جهان اردشیر
به آوردگه رفت نیزه بدست تو گفتی مگر طوس اسپهبدست
برین سان همی گشت پیش سپاه نبود آگه از بخش خورشید و ماه
بیامد یکی ناوکش بر میان گذارنده شد بر سلیح کیان
زبور اندر افتاد خسرو نگون تن پاکش آلوده شد پر ز خون
دریغ آن نکو روی همرنگ ماه که بازش ندید آن خردمند شاه
بیامد بر شاه شیر اورمزد کجا زو گرفتی شهنشاه پزد
ز پیش اندرآمد به دشت اندرا به زهرآب داده یکی خنجرا
خروشی برآورد برسان شیر که آورد خواهد ژیان گور زیر
ابرکین آن شاهزاده سوار بکشت از سوران دشمن هزار​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
به هنگامه‌ی بازگشتش ز جنگ که روی زمین گشته بد لاله رنگ
بیامد یکی تیرش اندر قفا شد آن خسرو شاهزاده روا
بیامد پسش باز شیدسپ شاه که ماننده‌ی شاه بد همچو ماه
یکی دیزه‌یی برنشسته چو نیل به تگ همچو آهو به تن همچو پیل
به آوردگه گشت و نیزه بگاشت چو لختی بگردید نیزه بداشت
کدامست گفتا کهرم سترگ کجا پیکرش پیکر پیر گرگ
بیامد یکی دیو گفتا منم که با گرسنه شیر دندان زنم
به نیزه بگشتند هر دو چو باد بزد ترک را نیزه‌ای شاهزاد
ز باره درآورد و ببرید سر به خاک اندر افگند زرین کمر
همی گشت بر پیش گردان چین به‌سان یکی کوه بر پشت زین
همانا چنو نیز دیده ندید ز خوبی کجا بود چشمش رسید
یکی ترک تیری برو برگشاد روا...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
بیامد سر سروران سپاه پس تهم جاماسپ دستور شاه
نبرده سواری گرامیش نام بماننده‌ی پور دستان سام
یکی چرمه‌یی برنشسته سمند یکی گامزن باره‌ی بی‌گزند
چماننده چرمه‌ی نونده‌ی جوان یکی کوه پارست گویی روان
به پیش صف چینیان ایستاد خداوند بهزاد را کرد یاد
کدام است گفت از شما شیر دل که آید سوی نیزه‌ی جان گسل
کجا باشد آن جادوی خویشکام کجا خواست نام و هزارانش نام
برفت آن زمان پیش او نامخواست تو گفتی که همچون ستونست راست
بگشتند هر دو سوار هژیر به گرز و به نیزه به شمشیر و تیر​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
18/7/18
ارسالی‌ها
6,331
پسندها
18,145
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
گرامی گوی بود با زور شیر نتابید با او سوار دلیر
گرفت از گرامی نبرده گریغ گرامی کفش بود برنده تیغ
گرامی خرامید با خشم تیز دلی از کینه‌ی کشتگان پرستیز
میان صف دشمن اندر فتاد پس از دامن کوه برخاست باد
سپاه از دو رو بر هم آویختند و گرد از دو لشکر برانگیختند
بدان شورش اندر میان سپاه از آن زخم گردان و گرد سپاه
بیفتاد از دست ایرانیان درفش فروزنده‌ی کاویان
گرامی بدید آن درفش بنفش که افگنده بودند گردان درفش
فرود آمد و برگرفت آن ز خاک بیفشاند از او خاک و بسترد پاک
چو او را بدیدند گردان چین که آن نیزه‌ی نامدار گزین
از آن خاک برداشت و بسترد و برد به گردش گرفتند مردان گرد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا