شعرکده اشعاری درمورد بخشش

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 217
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
"به نام خدا"

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
ش*ر..اب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش م**س.ت بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
آدم ها را می بخشم…
نه به خاطر اینکه ساده هستم..
نه به خاطر اینکه برای خودم
برای سلامتم ارزش قائلم
ساده تر بگویم
وقتی برای فکر کردن به
چیزهای بیهوده را ندارم
آنها را می بخشم شاید روزی
کسی همین کار را با آنها بکند
آنوقت خواهند فهمید که
بخشش یعنی چه …

***
بـه گیـتـی ز بخـشـش بــود مـرد بـِه
تـو گـر گـنـج داری ببـخـش و مَـنِـه
بـر ارزانـیــان گـنــج بــستـه مــدار
ببـخـشـای بـر مــرد پــرهـیـزکــار
***
نمی بارد بارانی که گفتند :
از بخشش آسمان لبریز است.
نمی تابد آفتابی که گفتند : از کرانه لطف دربا می وزد .
آی، چادرنشین قبیله احساس، نمی بینی مرا؟
کویری که تشنگی به تن دارد .
ما ساده نشین بیابان باوریم
آسمان می گذرد، دریا تبخیر می شود و جنگل انبوه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
راستی خوردن می مایه عیش است و نشاط
ورکسی با تو خورد عیشی از این خوش‌تر نیست
ساقیا می به قدح کن که فروغی خوش گفت
دوری از دور ملک ناصردین خوش‌تر نیست
آن شه راد که در پیش کف در پاشش
کاری از بخشش درهای ثمین خوش‌تر نیست
تا ابد سلطنتش باد کز او سلطانی
پی آراستن تاج و نگین خوش‌تر نیست
***

صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
دل شوریده ما را به بو در کار می‌آورد
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می‌آورد
فروغ ماه می‌دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می‌آورد
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و ره بدان هنجار می‌آورد
به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بی‌گه
کز آن راه گران قاصد خبر دشوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آواز داد اختر بس روشنست امشب
گفتم ستارگان را مه با منست امشب
بررو به بام بالا از بهر الصلا را
گل چیدنست امشب می خوردنست امشب
تا روز دلبر ما اندر برست چون دل
دستش به مهر ما را در گردنست امشب
تا روز زنگیان را با روم دار و گیرست
تا روز چنگیان را تنتن تنست امشب
تا روز ساغر می در گردش است و بخشش
تا روز گل به خلوت با سوسنست امشب
***

تا عشق تو سوخت همچو عودم
یک عقده نماند از وجودم
گه باروی چرخ رخنه کردم
گه سکه آفتاب سودم
چون مه پی آفتاب رفتم
گه کاهیدم گهی فزودم
از تو دل من نمی‌شکیبد
صد بار منش بیازمودم
این بخشش توست زور من نیست
گر حلقه سیم درربودم
گر دشمن چاشتم خفاشم
ور منکر احمدم جهودم
تفهیم تو تیز کرد گوشم
کان راز شریف را شنودم
سیل آمد و برد خفتگان را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI
عقب
بالا