متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار کوتاه عاشقانه

  • نویسنده موضوع Faranak
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 1,382
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Faranak

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
440
پسندها
3,287
امتیازها
17,773
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
لطفا تنها گزیده‌ها و برترین عاشقانه ‌ها را در اینجا قرار دهید.




سر زیبا یـیِ چشمان تو دعوا شده است

بین ماه و من و یک عده اساتید هنر...

مسعود محمد پور

%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D9%82%D9%84%D8%A8_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82.jpg


گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست

در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست



در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت

غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست



انگار نه انگار دل شهر گرفته ست

از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست



ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف

در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Faranak

zeinab z

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
735
پسندها
8,836
امتیازها
31,973
مدال‌ها
17
سن
24
  • #2
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
 
امضا : zeinab z

*SADAT*

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,999
امتیازها
11,713
مدال‌ها
1
  • #3
به نام خدا

اشعار کوتاه عاشقانه

;)
 
امضا : *SADAT*

*SADAT*

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,999
امتیازها
11,713
مدال‌ها
1
  • #4
به هرکسی که می رسی ، می گوید :

آدم فقط یکبار عاشق می شود ..

دروغ است …

تو باور نکن …

مثلاً خود من ، هرروز ، دوباره ، عاشقت می شوم …
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : *SADAT*

*SADAT*

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,999
امتیازها
11,713
مدال‌ها
1
  • #5
دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبـــدار با پنجره داشت



یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک،چک چک،چکار با پنجره داشت؟



قیصر امین پور
 
امضا : *SADAT*

*SADAT*

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,999
امتیازها
11,713
مدال‌ها
1
  • #6
اهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است…!
.
 
امضا : *SADAT*

*SADAT*

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
1,999
امتیازها
11,713
مدال‌ها
1
  • #7
چند شبیست كه بی اجازه


به خوابم می آیی


خوابم را رنگی میکنی



ولی روزم را سیاه ...!
 
امضا : *SADAT*

Faranak

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
440
پسندها
3,287
امتیازها
17,773
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #8
تو را گم می كنم هر روزُ و پیدا می كنم هر شب

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب



مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب



چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

كه این یخ كرده را از بی كسی، ها می كنم هر شب



دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب



كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟

كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب
 
امضا : Faranak
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] kimia_Rh

Faranak

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
440
پسندها
3,287
امتیازها
17,773
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #9
ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر تو أم سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیَم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستـیَـم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
 
امضا : Faranak
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] kimia_Rh

Faranak

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
440
پسندها
3,287
امتیازها
17,773
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #10
( گنج )) (( جنگ )) میشود ،

(( درمان )) (( نامرد )) و

(( قهقهه )) (( هق هق )) !!


ولی (( دزد )) همان (( دزد )) است

و (( گرگ )) همان ((گرگ )) ...

آری نمی دانم چرا (( من )) (( نم )) زده است

و (( یار )) (( رای )) عوض کرده است .


(( راه )) گویی (( هار )) شده

و (( روز )) به (( زور )) میگذرد،

(( اشنا )) را جز در (( انشا )) نمیبینی

و چه (( سرد )) است (( درس )) زندگی


اینجاست که (( مرگ )) برایم (( گرم )) میشود

چرا که (( درد )) همان (( درد )) است ،


دلم (( ارامش )) وارونه میـــــــــــخواهد!
 
امضا : Faranak
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا