چهره ی زن ها آینه ی تمام قدِ مَردِ زندگیشان است
یک زن هر دوستت دارمی را که نمی شنود
یک خطِ کوچک میشود زیر چشمانش
و هر قدر معشوقه اش دل آزرده ترش می کند
پرنده های آسمانِ پیشانی اش
بیشتر و بیشتر می شود
من زنم زنی که به جرم زن بودن
دستهایم به جبر عادت داشت
گوشهایم به پچ پچ مردم
چشمهایم به ابر عادت داشت
من زنم زنی که به جرم زن بودن
به همین سرنوشت دل بستم
حرف های نگفته توی گلوم
ظرف های نشسته در دستم
- مهسا زهیری-