متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

آموزشی [موضوع برایِ نوشتن]

  • نویسنده موضوع MEHR.AFAQ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 239
  • بازدیدها 9,876
  • کاربران تگ شده هیچ

چیزای ترسناکی که میزارم خوبن؟ادامه بدم؟به درد رماناتون میخورن؟

  • آره عالین ادامه بده :)

    رای 53 80.3%
  • خوبه :/

    رای 19 28.8%
  • نه ادامه نده تایپکو حذف کن :(

    رای 1 1.5%

  • مجموع رای دهندگان
    66

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #31
قسمت سی و یکم
️ نوبت من بود که قایم بشم، سریع دویدم و توی ماشین لباس شویی قایم شدم، جایی که ادمای زیادی جا نمی‌شن و کسی اونجارو نگاه نمی‌کنه.

صدای قدم هایی که به سمت من می‌اومدن رو میتونستم بشنوم، پاها خم شدن و صورت یک مرد از پشت در پلاستیکی دیده می‌شد.

دستش رو به سمت بالا حرکت داد و ماشین روشن شد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متن های ترسناک و هیجانی
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #32
قسمت سی و دوم

#داستان واقعی

این داستان واقعی هستش...
من الآن تقریبا نزدیک دو ساله درگیر جن عشقم...این خیلی وحشتناکه که حس کنی کسی هم نفسته یا توی حمام بغلت میکنه... کسی که نمی بینیم ولی رومون غیرت داره... یه زمانی بود که داشتم از مدرسم دور میشدم یه پسر به حالت مسخره صداش رو نازک کرد و بهم گفت: ننم عروس می خواد زنم میشی... و همون لحظه خون بالا آورد... برادر ۲ سالم به اتاقم نزدیک نمیشه و یا هر وقت بغلش میکنم جیغ می کشه... وقتی این موضوعات رو برای مامانم میگم فک میکنه مشکل دارم و حتی من رو زمانی می خواست به پیش روانشناس ببره ... شاید کسی فک کنه که جن عشق خیلی خوبه... ولی اینطور نیست... اونا درکی از خوبی و خوشحالی و یا حتی ناراحتی ندارن... تا حالا شده دست تون همین طوری کبود یا زخم بشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #33
قسمت سی و سوم
#داستانك #تجربه
•|احضار در زير زمين مدرسه|•
ما يك اكيپ چهار نفره بوديم قرار بود سه شنبه زنگ ورزش توى زير زمين روح احضار كنيم، مشوق اينكار من بودم اما قبل اينكه بدونم قراره چى به سر دوستم آنا بياد!
بعد از احضار توى زير زمين چندين بار ديده شده كه در يهو باز ميشه و چراغ به صورت خيلى عجيب روشن ميشه تا اينكه يك روز آنا ميره اونجا تا..
بعد از اون روز آنا هيچ وقت اون دختر شاد سابق نشد، اون عجيب شده و ساكت!
من ميدونم.. افكار اون به كنترل روحى كه احضار كرديم درامده..
ـــــــــــــــــــــــــــ
متن های ترسناک و واقعی البته بعضیا که نوشتم واقعی؛ واقعی هستن بقیشون فقط یه متن ساده هستن.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #34
قسمت سی و چهارم

•|علائم وجود جن عاشق|•
گاهى اوقات بعد از اينكه اجنه مارو به صورتى كه خودمان هم نميفهميم ميبينن ممكنه عاشق ما بشوند و بخوان كه روح مارو تسخير كنن.
علائم وجود جن عاشق:
١-هنگامى كه خواب هستيد احساس ميكنيد كسى كنار شما خوابيده
٢-احساس شهوت ميكنيد.
٣-به كسانى كه خيلى دوستشون داشتيد علاقه و گرايش زيادى نداريد.
٤-احساس ميكنيد عشق زندگيتون ولتون كرده يا مرده.
٥-ديگر علاقه اى به خوابيدن با هم تختى هميشگيتون نداريد.
٦-سردرد و معده درد هاى شديد و آزار دهنده.
٧-حس يا ميلى نداشتن به جنس مخالف.
٨-هميشه دنبال اتاق يا يك جاى خلوت هستيد.
٩-بيشتر اوقات خسته هستيد و دوست داريد در تخت دراز بكشيد.
١٠-هميشه در خواب يك مرد، و گربه سانان رو ميبينيد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #35
قسمت سی و پنجم

#داستان واقعی

حدود یک سال پیش داشتم میرفتم به دسشویی رو به روی دسشویی راهرویی بود که به اتاق خواهرم میخورد طبق عادتم به اتاقه خواهرم نگاهی انداختم که دیدم یه مرد حدود سی ساله با کت شلوار مرتب و چهره ای زیبا روی صندلی نشسته و داره بهم نگاه میکنه. اون مرد رو من هیچ وقت حتی ندیده بودمش.!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
با دوستم تو وبکم حرف می زدم که ناگهان متوجه شدم مردی پشت سرش ایستاده.
-اون کیه پشت سرت؟(من گفتم)
دوستم به عقب برگشت و همین لحظه ارتباطمون به طرز عجیبی قطع شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
متن های ترسناک :) دومی واقعی نیست اما اولی واقعیه!
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #36
قسمت سی و ششم

#داستان واقعی
#فاطمه
این موضوع برای چند وقت پیش موقع تابستونه که رفته بودم خونه قدیمی بابا بزرگم خوابیدم
نزدیکای نصف شب بیدار شدم که پای دخترعموی بدخوابم رو از حلقم بکشم بیرون:|،
دستمو بردم بالا دخترعمومو هل دادم خاستم صداش کنم که دهنم باز نمیشد
هرچی سعی میکردم لبام بهم چسبیده بود
سعی کردم لا اله الا الله یا بسم الله بگم ولی نشد
فک کنم بعدش بیهوش شدم چون دیگه چیزی یادم نمیومد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترسناک
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #37
قسمت سی و هفتم

#داستان واقعی ‼️
من نه روح می بینم نه چیزی اما از کلاس سوم یه خواب رو می بینم.
خواب اینکه از رو تخت بلند می شم و ساعت رو 6:00وایساده و تو یه خونم که درش از بیرون باز میشه
و نمی تونم از خونه برم بیرون یه پنچره داره از بیرون نگاه می کنم می بینم همه جا پور از شنه.
یه توده تاریک توی آسمون حرکت می کنه بعد آروم میاد پایین و یه زن از اون توده میاد بیرون پا نداره و
رو هوا حرکت می کنه بعد منو میبیه و خودشو دوباره به یه توده تبدیل می کنه.
از پنجره میاد تو و روی بدنم می پره و در گوشم می گه داره میاد.
بعد در باز می شه و اون سریع از خونه خارج می شه و یهو یه نیزه از اون در میاد بیرون و می خوره به قلبم.
بعد ناگهان از خواب بیدار می شم الان من کلاس دهم رشته ریاضی هستم و هنوز این خوابو می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #38
قسمت سی و هشتم

#داستان واقعی
#مینا
این اتفاق مالع چند سال پیشع...خونه مامان بزرگ من تو یع روستاس...و خونه های روستا رو هم کع حتما دیدین همشون خشتیه...خونه مامان بزرگم سه تا اتاق پی در پیه که به جای در پردع زدع بودن(اون موقع ها)من تو اتاق وسطی میخوابیدم همیشه مامان بزرگمم اونور ترپایین پام خوابیدع بود...منتظر بودم گوشیم یکم شارژ شه واسه همین دراز کشیدع بودم که احساس کردم یع نفر با دستش دوبار بین پاهام روی پتو زد...انگار کع بخواد صدا کنه...من توجهی نکردم فکر کردم مامانمه میخواد ببینه بیدارم مثه هرشب یانه...مثلن میخواست مچمو بگیره...معمولن صدامم میکرد ببینه خوابم یا بیدار...دیدم خبری نشد بلند شدم دیدم هیچکس نیس...چندبار مامان بزرگمو صدا کردم آروم نفهمید...بیخیال شدم برگشتم بخوابم که پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #39
IMG_20181122_131018_358.jpg
-ننه حوا، زنی که با لیس زدن شفا میدهد!
او میگوید، زمانی که چشم برادرش مشکل داشت، از روی شوخی چشم های او را لیس زد، مدتی طول نکشید که برادرش خوب شد!
او از آن پس خاست که این کار را دیگر بیماران که مشکل چشمی دارند انجام دهد به این صورت که با زبانش مردمک چشم های آن هارا میلیسد:|
حتی او میتواند آب مروارید را که بیناری سخت است، شفا دهد!
حالا اینکه بیماران کاملا خوب میشوند یا نه، سوالی هست که باید از خودشان پرسید و شاید خودشان هستند که به خودشان تلقین میکنند! ولی مردم بسیاری برای درمان پیشش میروند
-این کار را با کمک همسایگان و اطرافیانش انجام میدهد و مورد حمایت آنها قرار میگیرد به طوری که40سال است این کار را انجام میدهد!
-او یک زن بوسنیایی است که در شمال این کشور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : MEHR.AFAQ

MEHR.AFAQ

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,683
پسندها
30,100
امتیازها
80,673
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #40
IMG_20181122_131154_212.jpg


نیمه شب، بجای پرندگان سحرخوان، آن ها هستند که بر فراز آسمان، پرواز میکنند!
 
امضا : MEHR.AFAQ

موضوعات مشابه

عقب
بالا