عاشقانه‌ها عاشقانه‌های امیرسینا ماندگاری

  • نویسنده موضوع NEGIN_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 460
  • کاربران تگ شده هیچ

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
آرام بگیر...
این روزها هم می‌گذرند
می‌دانم...
باور نشدن دردناک است
ولی باور می‌شوی
شاید یکم دیر...
شاید زمانی که بودن، دیگر معنایی ندارد
روزی می‌رسد که ایستادنت، صدای تمام‌ حرفای نگفته‌ات می‌شود
حتی اگر فقط نقشی از آن باقی مانده باشد...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
می‌توانست بهار جور دیگری رقم بخورد
به جای روز‌های سرد و یکنواخت،
می‌توانستی موزون‌ترین اتفاق زندگی‌ام باشی..
امان از این فاصله‌ها
امان از این گذر تقویم
امان از بهاری که هیج وقت بهار نشد...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
دلتنگ تمام روز‌هایمان خواهم شد
می‌دانم که بعد از این روز‌ها هیچ چیز شبیه قبل نمی‌شود
نه من دیگر نای ماندن دارم
نه تو می‌توانی رفیق شفیق روز‌های سخت باشی
روزگار عجیبیست...
همه‌چیز تاریخ‌ انقضا پیدا کرده
غم‌انگیز است وقتی می‌دانی
کسی منتظر برگشتنت از تنهایی نیست...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
مبهوت حرف‌ها و نوشته‌ها می‌شوی
کم کم سرما تمام تنت را در بر می‌گیرد
لرزه‌های خفیف،کنترل دست‌هایت را آرام به دست می‌گیرد
‌آخرین گرمای تنت راه خروج را نشانه می‌رود و چشمانت را تار می‌کند
لابه‌لای این هوای ابری،جانت را می‌بینی که دست به چمدان دور می‌شود
و حالا من ماندم و غم عالم که بغض را تیز کرده و زیر گلویم گذاشته
من ماندم و خنده‌های نابه‌هنگام به من شکست خورده
من ماندم و یک قلب درد خفیف
من ماندم و یک‌ من از توان خالی شده

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
درد،
تمام آن حرفهایست که هیچ‌وقت گفته نشد
تمام آن حرف‌هایی که کنار موسیقی‌ای آرام،
اشک می‌شوند و سرازیر می‌شوند
تا شوری‌‌اش به زخم‌های کهنه‌یمان جلا دهد
تا خوب یادمان بماند...
بعضی درد‌ها قرار نیست خوب بشوند
فقط کهنه می‌شوند
حالم ،حال بیماریست که هم دردش در تهران است و هم درمانش
نه پای رفتنی هست...نه هوای ماندنی...
لابه‌لای سیاهی شب
تنهایی،روشن‌ترین اتفاق است
درست است،
"اندکی صبر،سحر نزدیک است..."
اما اگر چشممان تا سحر طاقت نیارد چه کنم...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
بعید می‌دانم ته این داستان قراری بر ماندن و رسیدن باشد...
شاید از اول هم دل عاشق ما زود باور شده بود و کلی نقشه چیده بود
شایدم حکایت سیب و چرخش‌های بی‌شمارش گریبان‌گیرمان شده...
شاید قرار از اول هم این بود که من بمانم و عکسهایت
هر چه که بود و نبود گذشت...
حالا من ماندم و جای خالی و سرمای عجیب پاییز
بین خودمان بماند...
اما سرمای پاییز سوز بیشتری دارد...
به کسی نگو اما سرمای پاییز آرام آرام خودش را به استخوان می‌رساند
وقتی برسد...تو می‌مانی یک توی پر از هیچ...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
پشت این نقاب سخت و بزرگ شده
هنوز پسرکی در انتظار پدرش نشسته
که دستش‌هایش را بگیرد و پشتش را به بودنش گرم کند...
اما ۱۵ سالی‌ست
که می‌داند نه خبری از پشت گرمی‌ست و نه کسی دستانش را مردانه خواهد گرفت...
پدرم،لابه‌لای این روز‌های بارانی
جایت قدرت‌مندانه خالیست...
انقدر هم که می‌گویند خاک سرد نیست
برای همیشه دلم برایت تنگ می‌ماند

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
آخر این قصه
تو می‌مانی و قلم و کاغذ
و نگاه زل زده به دیوار
تو می‌مانی هجمه‌ای از چراها و چطور‌ها
آدم‌ها خون‌سرد تر‌ از آنچه فکرش را می‌کنی اعتقاداتت را به بازی می‌گیرند
لبخند می‌زنند و متعجبانه مرگت را نظاره‌گر می‌شوند
آخر این قصه...
تو می‌مانی و قلم و کاغذ
و "از ماست که بر ماست"‌ای بزرگ و شفاف....

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
"به کمی دل خوش
برای گذراندن این روز‌های سرد پاییزی
نیازمندیم..."
فاصله‌ی زیادی تا دیدن این چنین آگهی‌ها نداریم
هر سال پاییز سردتر می‌شود
هواشناسی تغییر اقلیم را مقصر می‌داند
همه‌ی این حرف‌ها درست...
اما راستش را بخواهی،دل‌گرمی‌ها هم کم شده‌اند
اگر هنوز خنده‌هایت از ته دل است
اگر هنوز چشم‌هایت می‌خندند
اگر تنهایی‌ات را با اتاق تاریک و چشم‌های خیست شریک نمی‌شوی
پس سرما هنوز به ریشه نرسیده
مراقبش باش...
گاهی زود دیر می‌شود

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
خسته شدن و لب پرتگاه رسیدن چیز جدیدی نیست
همینطور یخ زدن تو سرمای ملس پاییز
اما این روزها
نه امیدی هست
نه حرف دل گرم کننده‌ای
همه چیز از دور ساده‌تر است...
دلتنگی
ناراحتی
حتی عاشقی...
روز‌های زیادی‌ست که نبودنت را اثبات کردی
اما همیشه دم از عشق زدی
عزیزم...
خیلی وقت است که حرف‌ها بی اعتبار شده‌اند
حرف‌هایت کمی عمل کم دارد...

#امیرسینا_ماندگاری
 
امضا : NEGIN_R

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا