متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دعوتتون میکنم به چند لحظه بغض خنده دار

  • نویسنده موضوع Negar:)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 1,253
  • کاربران تگ شده هیچ

سید دیوید

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
387
پسندها
5,895
امتیازها
24,413
مدال‌ها
14
  • #11
به نام خدا
سلام
من نصف روز رو که خوابم
بقیش رو دارم چت میکنم
یا تو کانال ها میچرخم
یه سرم به کانال مدرسه میزنم
چندتا پست میذارم
با خواهرام بازی میکنم
و تا بتونم سعی میکنم از ماه رجب بهره ببرم

همین دیگه
علاف و بیکار
 
امضا : سید دیوید

DEVIL~

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
72
پسندها
4,898
امتیازها
20,578
  • محروم
  • #12
سلام من این روزا خیلی ناراحتم چون یا یک اشتباه عزیزترین دوستم رو از دست دادم و حالا نمیدونم چه جوری از دلش در بیارم
 
امضا : DEVIL~

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • #13
سلام
من از دو اسفند حتی از پنجره خونمون هم بیرون رو تا الآن ندیدم. همیشه آرزو داشتم وسط مدرسه ها تعطیل شیم و خیلی حال می‌ده امّا واقعاً حوصله سر بر شده. شب ها تا ساعت چهار فقط فیکشن می‌خونم و صبح هم به زور ده تا دوازده بیدار میشم. از اوّل هر چی درس داده شده رو از وقتی تعطیل شدیم می‌خونم و تستش رو می‌زنم...از ساعت دو هم تو یوتیوب ام وی های اکسو رو میذارم رو پلی لیست و استریم می‌شه به صورت خودکار. بعد که نصف درسای اون روز رو که خوندم هم می‌رم سری به اکانت هام توی توییتر و اینستا و .. میزنم.. با دوستام چت میکنم و همین روند حوصله سر بر رو ادامه میدم
خانواده‌م هم... بابام روی مبل بیست و چهار ساعت درازه و سرش تو گوشیشه. مامانم هی اخبار رو از تلویزیون چک میکنه باز همونارو دوباره از تو گوشیش :/...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YGNeae

Regina

کاربر حرفه‌ای
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,252
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
21
  • محروم
  • #14
حال و هوای این روزها آنچنان دلگیر است که آدم را به کارهایی که قبلا نمی خواسته اجبار می کند..!
به پشت سر که نگاه می کنم، هیچ چیزی را نمی بینم که ارزش دلخور کردن و دلخور شدن داشته باشد!
ما مثل قطار سریع السیری بودیم که بدون هیچ توقفی در ایستگاه عشق، مهر و محبت و بخشش راه خودمان را می رفتیم...
چه دلهایی که نشکاندیم و چه دلشکستگی هایی که تجربه نکردیم!
این روزها عجیب دلتنگم!
دلتنگ تصاویر و صداهای زنده ی عزیزانم...
هرچقدر هم که این تکنولوژی لعنتی ادم ها را به هم نزدیک کند باز هم دوری در میان حرف هایمان بیداد میکند!
با صراحت میگویم ک اگر به تاریخ 30 بهمن بازگردم چه کارهایی که نمیکنم...
با جدیت تمام زل می زنم به تمام انهایی که دوستشان دارم و نمی توانم ببینمشان و می گویم: دوستت دارم!
البته این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Regina

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #15
روز های اول خوشحال بودم چون وقت اضافی آوردم تا بتونم بیش از نیمی از لباسم رو بدوزم و درگیر دوخت جواهر دوزی ام بشم...
کم کم تو بعضی قسمت های کارم به مشکل برخوردم اما به دلیل اینکه باید تو خونه موند و عمه ام که استادم باشه کمی جون عزیزه نشد هم رو ببینیم و من کارم رو ادامه بدم.
بعد هم دو سه روز تب کردم که خداروشکر خوب شدم.
سعی کردم از وقتم استفاده کنم اوایل کتاب خوندم، به دوستایی که خیلی وقت بود زنگ نزده بودم، زنگ زدم بعد هم مدرسه مجازی و درس های خروار شده رو سرم.
حالا که نزدیک سه هفته است تعطیلم و به نوعی در حال وقت تلف کردنم خسته ام و دلم می خواد زندگی ام به روال عادی برگرده...
مدرسه برم و بتونم راحت به مهمانی برم...
و اما یک چیز دیگه هم آزارم میده...
همونطور که معلومه من ساکن قم هستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

nazzii7979

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
385
پسندها
2,086
امتیازها
12,213
مدال‌ها
9
  • #16
سلام

اینروزا هم من حوصلم بشدت سر میره و احساس کلافگی و افسردگی میکنم بحث تموم اطرافیان مریضی و کرونا شده اما من ازینا رنجور نیستم انقدر تو زندگیم مشکل هست که گاهی از خدا میخوام منم کرونا بگیرم تا دیگه نه کسی و نه چیزی اذیتم کنه این روزا خسته تر از همیشه بی حوصله تر از همیشه و بی هدف تر از همیشه به زندگیم ادامه میدم ...همه چیز برام بی اهمیت شده حتی زندگی این روزها من هم خنده های پر از بغض دارم امیدوارم که ارامش بازم مهمون خونه های همه بشه
 
امضا : nazzii7979

!Doyle #

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
129
پسندها
1,070
امتیازها
6,403
  • #17
سلام بر دوستان قرنطینه شده :108:

عاقا خدایی هیچ وقت فکر میکردین دلتون واسه دبیراتون تنگ شه؟ منم فکر نمیکردم:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
این روزا، شب که میشه نفسم میگیره. میترسم کرونا گرفته باشم!
ولی خب کلا تو بیخیالی میگذره، یه موقع هایی انقدر آهنگ گوش میدم دیگه از هرچی آهنگه متنفر میشم.
ولی درس نخوندن به قوت خودش باقیه و یللی تللی...
خب دیگه سخنی نیست، پایدار باشید!
 
امضا : !Doyle #

Shabnam~d

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
597
پسندها
4,525
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
  • #18
سلام بر همه ی دوستان عزیز.
من بیشتر از اینکه ذهن و فکرم درگیر این بیماری باشه به شهرم فکر میکنم.
به این فکر میکنم که سال های قبل این موقع با مامانم توی شهر راه می رفتیم و من گل های سنبل توی دستم و بو میکردم مامانم هم بین سبزه ها دنبال پرپشت ترین سبزه می‌گشت.
به این فکر میکردم چقدر مردم در هیاهو به دنبال انتخاب وسایل هفت سین بودند.
به آهنگ های شادی که در بازار به گوش می رسیدند فکر میکنم و وسایل هفت سینی که لحظه به لحظه قیمتشان پایین تر می آمدند.
به روزهایی فکر میکنم که تنها فکر و خیالم سرخ بودن سیب هفت سین و فرد بودن سکه ها بود.
به مغازه دار هایی فکر میکنم که از شلوغی مغازه هایشان تا پاسی از شب باز بودند و با خوشحالی پول هایشان را میشمردند.
به این فکر میکنم که با خوشحالی روز آخر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shabnam~d

Wonder

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
176
پسندها
6,171
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
  • #19
سلام
قرنطینه سخت دردناک زجراور و بسیار خسته کننده اس!
امینتی که از دست دادیم منو یاد چهل سال تلاش یه مرد میندازه توی جبهه ها و سنگر ها
خونه نشینی منو یاد خونه نشینی چندین امام معصوممون میندازه یاد خونا نشینی جانبازا
بعد با خودم میگم ایا واقعا با هم برابرند؟ روزهایی که تو در خانه بودی و روز هایی که ان ها در جنگ ؟ روزهایی که تو در خانه بودی و روزهایی که ان ها زندانی دیوار ها؟
نیست...بخدا نیست
میگذره...به هر سختی میگذره!
باید یاد بگیریم که چقدر سختی نقش مهمی توی زندگیمون ایفا می کنه!
چرا خودمون رو بازیچه دست شایعات قرار بدیم؟
میگن ادما با امید زندن! شما واقعا نمی تونید امید رو حس کنید؟ میون این همه زجر امید رو نمی بینید؟ بوی یار رو نمی شنوید؟
هر لحظه داریم نزدیک تر می شیم
کاشکی اماده باشیم
 
امضا : Wonder

~HADIS~

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,266
پسندها
19,088
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
سن
20
  • #20
این روزا حال دلم خوب نیست
درس می‌خونم؛ تست می‌زنم با دوستام حوف می‌زنم ولی جای بعضیا خالیه
وقتی آدم بی‌کار میشه به خیلی چیزا فکر می‌کنه به اشتباهاتش به گذشتش
حتی گاهی دلم واسه مدیرمون تنگ میشه
حالا که فکر می‌کنم می‌بینم بداخلاقیاش واسه خودمون بود
نگرانم
نه این‌که به خاطر خودم بترسم که اگر پرستار یا دکتر بودم حتما می‌رفتم برا کمک ولی این‌که ندونی آینده‌ی دنیا قراره چی بشه خیلی درد داره
تقریبا یک ماه و نیمه که کشور گرفتار شده خیلیا به تکاپو افتادن ولی یه عده هم رعایت نمی‌کنن الان تمام ما به رعایت کردن اونا نیاز داریم تا این زنجیره شکسته شه ولی کیه که درک کنه
خیلیا کشته شدن که خیلی آرزو داشتن
امیدوارم دیگ کسی بخاطر کرونا نمیره
چی میشه صب بیدار شیم بگن داروش کشف شد
بعد از این همه وقت به این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا