دعوتتون میکنم به چند لحظه بغض خنده دار

  • نویسنده موضوع Negar:)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 1,109
  • کاربران تگ شده هیچ

melisa.fe

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
25/11/18
ارسالی‌ها
1,638
پسندها
23,149
امتیازها
44,573
مدال‌ها
25
سطح
28
 
  • #21
سلام
همیشه دوست داشتم مدارس یه مدت طولانی تعطیل شه
و یه بیماری خفن بیاد یه همچین اتفاقی بیوفته
خب فیلم زیاد می‌بینم و تاثیراتشه
نمی‌دونم چجوری بگم ولی من دارم روانی میشم
روانی شدم از شب بیداری‌ها، تا ظهر خوابیدن‌ها، سردردای ناشی از کم و زیاد خوابی، بیکاری مطلق، عید بدون سفره هفت‌سین، نرو و نیا فامیلا، بی‌هدفی‌ها، بی‌کاری بزرگتر‌ها، درمان نداشتن این بیماری، وقتی کسی واسه نون هریدن میره بیرون هر لحظه ترسیدن از گرفتن این بیماری، الاف بودن و هزارتا چیز دیگه‌
این روزا داره خیلی سخت می‌گذره
من الان یه مدت طولانیه که بیرون نرفتم
تو ماشین با خانواده‌م کلکل نکردم پنجره رو باز بذارم
هر هفته نرفتم سوپری ته کوچه شارژ بخرم و چهارساعت با پیرمرده احوال‌پرسی کنم
من حتی دلم واسه حیاط مدرسه تنگ شده
دلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : melisa.fe

Maryam.chitsazii

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/19
ارسالی‌ها
977
پسندها
4,986
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
سطح
12
 
  • #22
سلام این روزا واقعا خسته کننده‌اس. به جان خودم از اون یکشنبه‌ای که مدرسه ها داخل شیراز تعطیل شد تا حالا من یه بارم رنگ اون کوچمون و ندیدم. چقدر دلتنگ کوچمون شدم.
توی خونه‌ام که مامانم مثل همه‌ی مامانا کار میکنه و خواهرمم یا خوابه و یا تو گوشی من بدبختم برای خودم یا حرف میزنم یا کتاب و رمان میخونم یا میخوابم یا فیلم میبینم یا درس میخونم. خیلی بده دلم لک زده برای مدرسه و دوستام.
به امید شکست کرونا.
 

FATMAGOL

مدیر بازنشسته روانشناسی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
27/9/19
ارسالی‌ها
1,222
پسندها
35,870
امتیازها
60,573
مدال‌ها
21
سن
20
سطح
33
 
  • #23
سلام گلایِ توخونه!
ای تف توروت کرونا!
منم توخونه بی کاروبی عارنشستم ترک دیوارخونمونومیشمرم
معلمامون به صورت مسلسلی درس میدن ومن دریغ ازیک نگاه!!! :984:
روزاخوابم وشبابیدار....!!!
مامانم یه گوشه نشسته ؛بابام اونورش
یه نگاه به هم میکنن ،باافسوس سرتکون میدن وبعدمشغول هم زدن چاییشون میشن!!
اصلا یه اوضاعییه
منم یاانجمنم،یابادوستام چت میکنم،یاخواب...
ارخونه هم هیچ‌کدوم حق نداریم بیرون بریم
خیلی گنده...خیلی!
داداشمم تواتاقشه نمیدونم چیکارمیکنه:straight-face::108:
تااخباربعدی خدایارونگهدارتون باشه:)
 
امضا : FATMAGOL

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
14/4/20
ارسالی‌ها
3,511
پسندها
65,284
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
سطح
43
 
  • #24
سلام گلای توخونه:)
خیلی سخته خیلیییییییی
همه بیشتر به هم گیر میدن مخصوصا بمن فلک زده
شبا که ما بیداریم خانوم دکترا هم بیدارن بنده خداها
روزا که ما میخوابیم مامانا با ملاقه و لگد مارو از خواب بیدار میکنن
عصرا که ماتو فازیم داریم اهنگ گوش میکنیم معلمای از خدا بیخبر تست میگیرن
کلا زندگی سخت بود سخت تر شده
میگن بمونین خونه واسه خاطره خودتونه
ولی ما موتدیم خونه و کلی بلااااااا سرمون اومد
از افسردگی بگیرررر تااااااااا طلاق
همچین خانواده هایی هستن که مشکلاتشون تو قرنطینه بیشتر شدع
ماهاییم که معتاده گوشییم جی میشه؟
معتادا نمیگیرن:/
 
امضا : Mahsa_rad

AVA_SEY

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
9/3/20
ارسالی‌ها
1,787
پسندها
16,053
امتیازها
40,573
مدال‌ها
26
سطح
24
 
  • #25
خب بدترین موضوع تو زندگی من این بود
دقیقا وقتی حالم خوب نبود اصلا قرنطینه
شدم تو خونه
دیگه نه هیچکس رو می‌دیدم
نه به دلایلی با کسی می‌تونستم حرف بزنم
هر صبح که بلند می‌شدم
اهنگ گوش می‌کردم
می‌نوشتم ‌
می‌نوشتم
ورزشای سنگین می‌کردم
بعدم تا صبح نقاشی می‌کشیدم
یه مدتم که فقط می‌خوابیدم
از‌شدت خستگی روحی
ماه اول یا خواب بود یا اهنگ یا هر دو
شاید توی‌روز
دو کلمه
با مامانم
حرف می‌زدم
یا با خواهرم دعوا
می‌کردم.
قرنطینه بدترین اتفاقی نبود که برام افتاده
‌ولی تنها اتفاقی بود که می‌تونست
حال بدم
تا این حد بد تر کنه
از شدت دلتنگی
برای یه ادم
سرم رو فقط شلوغ می‌کردم
با تمام اینا
دیگه درسمم نمی‌خوندم
کرونا
یه بیماری نبود
یه عامل بود
که من با دوستام
۲ ماه
حتی حرفم نزنم
چه برسه دیدنشون...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AVA_SEY
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] s-a-h-a-r

s-a-h-a-r

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/10/19
ارسالی‌ها
446
پسندها
7,020
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #26
من همه نظر ها رو از اول تا اینجا خوندم
خیلی ها مال دو تا سه ماه پیش بوده.
بعضیاشون واقعا ناامیدی توشون موج میزد شاید فکر میکردن حتی یه روزم نمیتونن تحمل کنن اما کردن سه ماه هم تحمل کردن.
این چیزا به ظاهر سخته حداقل برای من اینطوریه !
من واقعا از دو اسفند تا عید فطر پام رو از آپارتمانمون بیرون نذاشته بودم و میدونم خیلی هاتون اینجوری بودین. آخراش دیگه خیلی سخت بود ولی تهش با رعایت تمام نکات ایمنی و بهداشتی روز عید فطر رفتیم خونه مادربزرگم برای ناهار و شب برگشتیم. خیلی هم اونجا شلوغ نبود کلا دو تا خانواده بودیم.
من هم خیلی حساس بودم و بیشتر از بقیه رعایت می کردم اما نمیدونم چی شد که کرونا گرفتم!
تو اون شرایط بعد از اینکه قرنطینه خونگی شدم به خاطر اینکه خانوادم بیشتر از این نگران نشن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : s-a-h-a-r

HeLeN P

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/4/20
ارسالی‌ها
320
پسندها
7,420
امتیازها
21,413
مدال‌ها
10
سطح
12
 
  • #27
سیلوم قرنطینه های نمونه !
قضیه من با همتون فرق داره
از اینور داداشم سرطان داره ک بایس خیلی مراقب باشیم از اونورم بابام دکتره ! اخه پدر من شغل قحطی بود ! 4 ماهم هست در خونه مون رو ب چشم ندیدم دیروز گفتم مامان ماشینمون چه رنگی بود :458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
تا دست ب جایی میزنم میرم اونور صدای پیس پیس اسپری زدن مامانم میاد ! مادر من مگه کرونا دارم اخه :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
نگاه فیلمای تکراری میکنم ! والا کور شدم ! چت هم ک جای عشقمو گرفته از این ب بعد رل من چته !
والا مردیم ! ی چیزی هم درمورد این استای حومه اینستا هم ی چی بگما طرف رفته کنار دریا زده استای حومه اخه خواهر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HeLeN P
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] s-a-h-a-r

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,709
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #28
فرقی نکرده تنها فرقش این بود که حال و روزم از قبل بدتر شده، قبل قرنطینه تو مدرسه دوستام رو می‌دیدم و باهاشون حرف می‌زدم، نصف مدرسه منو می‌شناختن هر وقت حوصلم سر می‌رفت و دوستم رو نبود می‌رفتم پیش بقیه بعد مدرسه هم که بیشتر پیش دختر خالم و یه خانم خوب و کلی دختر دیگه بودیم و با هم حرف می‌زدیم و برنامه می‌ریختیم و...
الان توی خونه همش یا سرم تو گشی هست یا لب تاب حتی تا دم در خونه هم نمیرم خیلی برام سخته مخصوصا تحمل کردم جو خونه و... خیلی عذاب آوره فقط وقتی بابام خونه است آرامش و صلح برقراره که اونم باز داداشم با صدا ......نش میرینه به آرامشم=/
خواهرم هم که هر وقت صبح زود بیدار میشه میاد خودشو میچپونه تو بغل من هی تیپا پرت میکنه یا با داداشم دعواش میشه میاد پیش من قیافش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr
عقب
بالا