دختره اینقدر پرفکته که انگار از آسمون نازل شده رو زمین
یا دختره اینقدر توسری خوره که پسره مدام اذیتش میکنه, تو اکثر موارد هم دختره کارگر خونه پسره ست و اخر رمان مشخص میشه عاشق دختره بوده.
یا همیشه یه دختر رقیب هست که کلا هیچی براش مهم نیست و لباسهای تنگ و کوتاه تو مهمونی مختلط می پوشه.
یا همه چیز عالی پیش میره و همه خوب و خوشحالن اما یکدفعه آخر رمان همه به خاک و خون کشیده می شن و همه چیز بیخودی نابود میشه.
اینم شد رمان؟