اره
با چنتا ع بچه ها(پسر و دختر) کتابشو خریدیم..رفتیم پیش ی کسی شبیه رمال و پیشگو ک خبرهی این روح و موحو اینا بود
۴صبح نزدیک اذان رفتیم توی قبرستون و نشستیم دور کتاب و شروع کردیم
حتی تونستیم چشم سومم باز کنیم و مدیومو پیدا کنیم..خعلی کیف میداد!!!
اما بعدش ی اتیش بیخود، همه چیو خراب کرد
تا چن وقت بعدشم ی سری ازار و اذیت و اتفاقای وحشتناک داشتیم ولی با سوزوندن کتابه و رفتن پیش روانکاو!!!(ب اصرار مامانم)تموم شد
یه بار تو مدرسه عین نون خ اومدیم با بچهها روح احضار کنیم
سر دسته اشونم من بودم قشنگ کردی حرف میزدم عین فیلمه شده بود به جای اینکه روح احضار بشه ناظم و مدیر و دبیرا احضار شدن منم تو اتاق مدیر