- ارسالیها
- 1,324
- پسندها
- 3,557
- امتیازها
- 20,173
- مدالها
- 14
از روزی که تومای ده ساله، پا توی ماشین کاماروی من گذاشت، یکریز به صورت یک عادت همیشگی تکرار میکند: کجا میریم، بابا؟
بار اول جواب میدهم: میریم خونه.
یک دقیقه بعد، با آن حالت سادهلوحانه باز همان سوال را تکرار میکند، انگار چیزی در ذهنش گیر نمیکند.
بار دوم میپرسد: کجا میریم، بابا؟
من دیگر جواب نمیدهم. راستش خودم هم دیگر نمیدانم کجا میرویم تومای بیچارۀ من. با جریان آب میرویم. میرویم مستقیما تا خود دریا ...
... کجا میریم، بابا؟
میرویم توی اتوبان، در جهت مخالف رانندگی میکنیم. میرویم به آلاسکا، خرسهای قطبی را نوازش میکنیم و خودمان را میاندازیم جلوشان. ما را میدرند و میبلعند. میرویم به جستجوی قارچ. آمانیت فالوید میچینیم و باهاشان یک املت حسابی درست میکنیم.
به دریا...
بار اول جواب میدهم: میریم خونه.
یک دقیقه بعد، با آن حالت سادهلوحانه باز همان سوال را تکرار میکند، انگار چیزی در ذهنش گیر نمیکند.
بار دوم میپرسد: کجا میریم، بابا؟
من دیگر جواب نمیدهم. راستش خودم هم دیگر نمیدانم کجا میرویم تومای بیچارۀ من. با جریان آب میرویم. میرویم مستقیما تا خود دریا ...
... کجا میریم، بابا؟
میرویم توی اتوبان، در جهت مخالف رانندگی میکنیم. میرویم به آلاسکا، خرسهای قطبی را نوازش میکنیم و خودمان را میاندازیم جلوشان. ما را میدرند و میبلعند. میرویم به جستجوی قارچ. آمانیت فالوید میچینیم و باهاشان یک املت حسابی درست میکنیم.
به دریا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.