من یه روز حسابی کرمم گرفته بود.
منو
i_pawrdis اون موقع ها جونمون به هم وصل بود.
توی چت ناشناس بهش گفتم خیلی دوست دارمو من محسنم و دیگه طاقت ندارم میام با بابات صحبت میکنم و بهش میگم
پردیس حسابی دلشوره گرفته بود و همش به من میگفت حنا من نمیشناسم محسنو نمیدونم کیه و چیکار کنم.
منم دیدم دیگه دارم زیاده روی میکنم بهش گفتم که کار من بوده بتده حدا از دستم دلخور شد.