طنز سری حکایات طنز

  • نویسنده موضوع SHIVA_S
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 43
  • بازدیدها 878
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
خوابگاه دانشجویی پسران(طنز)
ساعت 2 نصفه شب یک اتاق
0.876943001348934287_jazzaab_ir.gif


ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست
0.298674001348934288_jazzaab_ir.gif


ساعت ۴ صبح هنگام خواب
0.603708001348934288_jazzaab_ir.gif

اولین روزهای خوابگاه
0.121626001348934290_jazzaab_ir.gif



گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذشت چند روز
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
لوگوی پپسی بر روی کره ماه(طنز)
لوگوی پپسی را شامگاه ۵ ژوئن (۱۶ خرداد ۹۱) در آسمان خاورمیانه روی کره ماه مشاهده نمایید
به گزارش نیو ادز نیوز بالاخره پس از مدتها شرکت پپسی توانست طرح تبلیغاتی خود برای تاباندن لوگوی پپسی بر روی کره ماه را که با مخالفت سازمان محیط زیست ملل متحد یو.اِن.ئی.پی مواجه بود را به مرحله ی اجرا برساند .
بر اساس این برنامه اولین پروژه ی آزمایشی تابش نور بر سطح کره ی ماه در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۲ (۱۶ خرداد ۹۱) در منطقه خاور میانه که شرایط مناسب تری را برای انجام این کار دارا میباشد انجام خواهد شد



http://s3.picofile.com/file/7385189244/imagdde001.jpg




زمان دقیق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
سمعک(طنز)
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...

« ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
طنز خنده دار زن و شوهر
زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درمورد آن هم چیزی نپرسد.
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.

پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟

پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و نمیدانم .

در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندل چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد،

آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت،

هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
چرا در کنکور قبول نمیشویم ؟! چرا ؟!
konkooriha.jpg

این پست برای اونایی که تو کنکور قبول نشده اند.
جواب سوال این هست که سال فقط ۳۶۵ روز است !! باور نمیکنید !؟
1- در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند .
2- حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است . بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند .
3- در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا ۱۲۲ روز میشود . بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند.
4- اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را میطلبد که جمعا در سال ۱۵ روز میشود . پس ۱۲۶ در روز باقی میماند .
5- طبیعتا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
نامه پیرزن 80 ساله به خدا

یک روز مامور اداره پست مشغول مرتب کردن نامه ها بود که نامه ای دید که با خط ظریف و بدی نوشته بود نامه ای به خدا!!
او نامه را پیش بقیه همکارانش برد و انها گفتن نامه را بازکنیم اگر کمکی از دستمون بر بیاد براش انجام بدیم .نامه رو باز کردند نوشته بود خدایا من پیرزنی هشتاد ساله هستم دیروز حقوقمو که 100 دلار بود گرفتم که یه موتوریه اونو ازم دزدید اون پول مال یک ماه من بود من دیگر پول ندارم واسه این ماهم که غذا بخرم و دوستام هم قرار چند روز دیگه بیان خونم نمیدونم چطور باید ازشون پذیرایی کنم ....
کارکنان پست که خیلی از این نامه دلشون سوخت پولاشون رو هم گذاشتن و 96 دلار جور کردن و تو پاکت گذاشتن و برای پیرزن فرستادن .
چند هفته بعد دوباره نامه ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
زنان همیشه آینده نگرند


پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید.
او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد.
همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد.
او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند.
او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
اعترافات
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشیت جا گذاشتی!!!!!!!

بچه بودم از خواب که بیدار میشودم چشمام که قی‌ میکرد از مامانم می‌پرسیدم چرا چشمام صبح که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

SHIVA_S

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/12/19
ارسالی‌ها
850
پسندها
4,835
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
موسسه خیریه
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تاکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
100
  • قفل شده
  • مهم
آموزشی [ طنز چیست؟ ]
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
2,316
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
218
  • قفل شده
  • نظرسنجی
پاسخ‌ها
433
بازدیدها
14,406

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا