- ارسالیها
- 4,269
- پسندها
- 100,346
- امتیازها
- 74,373
- مدالها
- 52
- نویسنده موضوع
- #101
چه حسی داره مرضیه؟من میدونستم. باز باید به قلیون متوسل بشم و درد خماری بکشم![]()
الان قشنگ حس خوانندههای سپید به رنگ آرامش رو درک میکنیا

چه حسی داره مرضیه؟من میدونستم. باز باید به قلیون متوسل بشم و درد خماری بکشم![]()
ممنون مرضیه جانممبارک باشه جانم انشالله موفق باشی![]()
سلام به همه شما عزیزان
امیدوارم حالتون خوب باشه
و لبخند...
مهمون ل**بهاتون باشه.
یه روزهایی هست
باید یه خبری رو به عزیزی بدی.
خبری که خب چندان خوشایند نیست.
ولی مجبوری.
چون میدونی حتی اگر نگی
خودشون متوجه میشن.
شماها همراههای همیشگی انکار بودید
بی منت
بی هیچ چشم داشت
و
انتظار و
توقعی.
خیلیاتون خیلی وقت گذاشتید.
بعضیاتون نصفه شب، نزدیک به اذان صبح پیام میدادید.
ابراز لطفهاتون هست یادم.
محبتاتون زیاده
از سحر که گفت و گوی بلند بالای "گفت و گویی از جنس انکار"ش
وقت و بی وقت اطلاعیه میشد.
از نکته سنجی های ریحانه ی عزیزم
نورای دوست داشتنی
و...
ف.سینِ جان که
جاش خیلی خالیه امروز.
پیام های پر از...
انکار رو خیلی میدوستیدم![]()
باعث افتخارم شد که مطالعش کردم
خیلی دوست داشتم ادامهاش رو هم بخونم اما...
چه میشه کرد. انشاالله برای بعد قسمت بشه:)
فدای سرت
مهم اینه خیلی بهم کمک کردی برای انکار ^^
ان شاالله جشن امضاش بیا یکی با امضاش رو بخر ازم
از جشن امضا متنفرم، اما سفارش میدم با امضات به دستم برسونن
من نقدش رو بهت بدهکارم![]()
چاپ شدهاش رو نقد میکنم به مدل خودم، میزنم پروفت کیف کنی
خودمم شاید نرم بابا
مزاح بود
فدا سرت
عوضش کلی نقد دیگه بود که من ازت خواستم و تو نه نگفتی و انجام دادی ^^
و من هم بین این احساساتی که هر دم من رو به یه سمت میبرناحساسات ضد و نقیضی دارم؛ از یک طرف ناراحتم چون واقعا بهش عادت کرده بودم و از طرفی از ته دلم خوشحالم. میگن خیلی طول میکشه رمان چاپ بشه؛ اما امیدوارم یک روز کتاب افسانه عزیزم رو بگیرم دستم و ورق بزنم.
همواره موفق باشی.