گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان انکار | افسانه‌نوروزی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

[s-a-h-a-r]

سلام به همه شما عزیزان
امیدوارم حالتون خوب باشه
و لبخند...
مهمون ل**ب‌هاتون باشه.
یه روزهایی هست
باید یه خبری رو به عزیزی بدی.
خبری که خب چندان خوشایند نیست.
ولی مجبوری.
چون میدونی حتی اگر نگی
خودشون متوجه میشن.

شماها همراه‌های همیشگی انکار بودید
بی منت
بی هیچ چشم داشت
و
انتظار و
توقعی.

خیلیاتون خیلی وقت گذاشتید.
بعضیاتون نصفه شب، نزدیک به اذان صبح پیام می‌دادید.
ابراز لطف‌هاتون هست یادم.

محبتاتون زیاده
از سحر که گفت و گوی بلند بالای "گفت و گویی از جنس انکار"ش
وقت و بی وقت اطلاعیه میشد.
از نکته سنجی های ریحانه ی عزیزم
نورای دوست داشتنی
و...
ف.سینِ جان که
جاش خیلی خالیه امروز.
پیام های پر از...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Afsaneh.Norouzy]

سلام بر بانوی توانمند
راستش پیامتون رو که تو اینستا دیدم یه لحظه ترسیدم. احساس کردم اینجور که معلومه خبرای خوبی تو راه نیست ولی صبر کردم خودتون بگین.
جدا شدن از انکار که خیلی سخته واقعاً؛ ولی اینجا تمام و کمال حق با شمائه. خدا رو شکر من هنوز دو صفحه ذخیره دارم که بخونم اما خدای را مددی! بعد از این دو صفحه چیکار باید کرد؟!
قبل اینکه این رو بفرستم یاد اولین پیامی افتادم که بهتون دادم.
هی دودل بودم بگم، نگم!
میترسیدم ناراحت شین یا بهتون بر بخوره یا اصلا نویسنده انتقاد پذیری نباشین ولی تهش دلو زدم به دریا دیگه.
الان واقعا خوشحالم که این انتخاب رو کردم چون پیش زمینه آشنایی من و شما فراهم شد. واقعا من با...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Afsaneh.Norouzy]

افسانه جانم
من درسته خیلی مخاطب ان چنانی نبودم
ولی چند پست خونده بودم و تو بوکمارکم بود که ادامش بخونم ولی
قسمت نشد.
با همه وجودم ارزو می‌کنم که خیلی زود کتاب چاپی انکار دستم بگیرم
البته ترجیحا امضا کن بعد برام بفرست

مهم جانم
چرا حرف‌های به این خوشگلی رو حذف کردی؟
ممنونم از آرزوی زیبا و دلِ مهربونت

چشم حتما امضا هم میزنم برات :)

 

[روجا]

چه حسی داره مرضیه؟
الان قشنگ حس خواننده‌های سپید به رنگ آرامش رو درک می‌کنیا

آی گفتی

 

[s-a-h-a-r]

و نهایت قفل سکوت رو شکستی.
وقتی دیدم تنها لایک کردی و سکوت
دلهره اومد سراغم
چون تو این مدت کامل دستم اومده تو حتی بیشتر از من انکار رو خوندی و روش وسواس داشتی
دیروز پیام اینستا تکه‌ای از انکار بود که آفلاین نوشته بودم
وقتی با اون ذوق گفتی هنوز نخوندی و این کجا بوده که ندیدی...
راستش نمی‌دونستم چطوری بهت بگم
امیدوار بودم فقط ناراحتت نکرده باشم.

بی اغراق انکار باید به خودش افتخار کنه که حامی خیلی قدرتمندی مثل تو رو تو پرونده‌ش داره.

مطمئن باش لطف و مهربونی‌های تو رو هیچ وقت فراموش نمی‌کنم سحر جانم.

و در ادامه هم باز این مسیری رو که تو شروعش کردی با افتخار ادامه خواهم داد
دوستی با تو بزرگترین ارمغانی بود که انکار واسم آورد.

بهت افتخار...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[samanam]

چندان رمان قوی نبود.
سیرش کند و حوصله سر بر بود

 

[Afsaneh.Norouzy]

چندان رمان قوی نبود.
سیرش کند و حوصله سر بر بود

ممنون از وقتی که برای مطالعه رمانم گذاشتید
سعی میکنم در ویراریش دوم، اندک کندی اول رمان رو کاملاً درست کنم

 

[F.Śin]

سلام به همه شما عزیزان
امیدوارم حالتون خوب باشه
و لبخند...
مهمون ل**ب‌هاتون باشه.
یه روزهایی هست
باید یه خبری رو به عزیزی بدی.
خبری که خب چندان خوشایند نیست.
ولی مجبوری.
چون میدونی حتی اگر نگی
خودشون متوجه میشن.

شماها همراه‌های همیشگی انکار بودید
بی منت
بی هیچ چشم داشت
و
انتظار و
توقعی.

خیلیاتون خیلی وقت گذاشتید.
بعضیاتون نصفه شب، نزدیک به اذان صبح پیام می‌دادید.
ابراز لطف‌هاتون هست یادم.

محبتاتون زیاده
از سحر که گفت و گوی بلند بالای "گفت و گویی از جنس انکار"ش
وقت و بی وقت اطلاعیه میشد.
از نکته سنجی های ریحانه ی عزیزم
نورای دوست داشتنی
و...
ف.سینِ جان که
جاش خیلی خالیه امروز.
پیام های پر از...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Afsaneh.Norouzy]

خیلی گذشته، حسابش از دستم خارجه...
امروز پیام میدم برای شما افسانه جان.
و می‌نویسم مختص شما و انکار.

بعد از خوندن این پیامه، حس و حال کسی‌و دارم که ذوق کرده و نمی‌تونه مانع شکفته‌شدن گل لبخندش بشه و در عین حال، غصه‌دارم.
دوری از انکار سخته؛ انگار یک بخش جدای ناپذیر از تمام ما شده بود.
باهاش زندگی می‌کردیم و مثل یک خاطره‌ی خوش و دوست‌داشتنی، کنج قلب‌مون نگهش داشته بودیم، چون انگار بخش قشنگی از زندگی ماها بود.
شخصیت‌هاش از دل همین آدما بیرون کشیده شده بود، با خوبی و بدی...

دل‌تنگ انکارم و دل‌تنگ‌ترم می‌شم اما خیالی نیست...
می‌دونم اون روز که یک کتاب نسبتا پر حجم رو در دست می‌گیرم و بوی ورقه‌هاش زیر بینی‌‌م می‌چسبه، زیاد...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Afsaneh.Norouzy]

امروز از اون روزهاست که دلم هوس کرده براتون بنویسم
و شماها فقط بخونید
امیدوارم بعد از مدت‌ها این وان‌شات از انکار بهتون بچسبه و
کلی حالِ دلتون خوب شه
​