چند روز دیگر، شاید چند ماه دیگر یا شاید هم چند سال دیگر، بالاخره هم را می بینیم
و از کنار هم آرام می گذریم، من چشم هایم را می بندم تا مبادا نگاهم بلرزد،
اما در لحظه گذشتن یکباره تمام وجودم می بویدت،
عطری آشنا، عطر خنده هایت، عطر نگاهت، عطری لبریز از خاطرات خوب...
تو می روی و من سرشار از عطر تو می مانم.
گیریم که نگاه، گناه باشد، بوییدن که گناهی ندارد، دارد؟
"روزبه معین"
#به_وقت_تو