متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار ایرج میرزا

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 291
  • کاربران تگ شده هیچ

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #11
چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب
پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب


آری شدید تر بود از موت بی گُمان
چون انتظار های دگر انتظار اسب


با اسب می کنند همه مردمان شکار
من کرده ام پیاده به سوران شکارِ اسب


چشمم به راه بود که پیدا شود ز دور
تا جان و دل کنم به تشکّر نثارِ اسب


از بهر احترام روم چند گام پیش
گیرم ز دستِ رایض و بوسَم فَسارِ اسب


همچون عنان دو دست به گردن در آرمش
بوسم رکاب وار یمین و یسارِ اسب


من بی قرار اسب و دوچشمم بود به راه
باشد به جای خویش کماکان قرارِ اسب


رنجِ پیادگی و لبِ خشک و راهِ ذُشک
یارِ منند و سایۀ اصطبل یارِ اسب


با پای لنگ می روم امروز سویِ کنک
فردا چه سود اگر بشوم من سوار اسب


تا کی بسانِ فاخته کو کو کنم همی
در انتظارِ طلعتِ طاووس وارِ اسب


تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا