متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌‌‌ی بغض تنهایی|مریم یونسی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
هوای دلم ابری است،
هواشناسی دلم
می‌گوید:
- به احتمال صد در صد امروز بارش دارد!
اما...
خبر ندارد، که از ابری که خشک شده ‌است؛

تنها بغض و گرفتگی‌اش باقی می‌ماند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
آن روز صدای گریه‌هایم را شنیدی!
من در اتاق و تو بیرون از اتاق،
اما...
نمی‌دانم چرا؟!
تک‌‌تک لحظات منتظرت بودم... .
منتظر یک آغوش، یک حرف، یا حتی یک نوازش!
اما...

مثل همیشه فقط منتظر بودم و نیامدی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
دقایقی پیش، پل شکسته شده‌ی بین‌مان را تعمیر کردم!
آن هم با تکه‌های قلبم... .
مانده بودم که کارم درست خواهد بود، یا نه؟
اما... .
به ‌نظرم پیشرفت خوبی بود.
البته در آن میان...

بغضی که با دیدنت شکست را نادیده بگیر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
حرف‌هایم زیاد است و وقت تنگ!
دفتر صد برگ قلبم رو به اتمام است.
حس می‌کنم خیلی سبک‌تر شده‌ام.
دیگر قلبم سنگینی قبل را ندارد!
اما... .
باز هم با لجاجت تمام می‌خواهم بنویسم!

آن‌قدری بنویسم؛ که خودم ذره‌ذره با نوشته‌هایم ذوب شوم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
تا دیروز داغ بودم!
داغ، از اتفاقی که افتاده بود!
هر شب به امید این‌که فردا صبح چشمانم را باز کنم و تو را کنارم ببینم، می‌خوابیدم.
اما...

صبح از سرمای نبودت بیدار می‌شدم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
الان،
تنها یک آرزو برایم مانده است.
شاید در نظرت عجیب و خنده‌دار باشد!
اما... .
برای من درخشان است،
همچون نقطه‌ای پر نور در تاریکی محض... .

رویایی که در آن حداقل هم‌زادم در دنیای موازی، مالک تو باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
حرف‌هایم ته کشیده است!
حس می‌کنم قلبم در حال ذوب شدن است.
می‌دانی از کجا فهمیدم؟
از این‌که دیگر خوابت را نمی‌بینم.
اما، این را بدان... .
ذوب شدن قلبم از فراموشی نیست،
حس ششم من چیز دیگری را می‌گوید!
می‌گوید:

- «یک کم دیگر صبر کن، خبرهای خوب نزدیک است!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
اگر تمام "اوکی‌" های دنیا را برایم جمع کنند،
من باز همان "اوک" نصفه نیمه‌ات را خواهانم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
رفیق، خانواده، عشق و...
همه‌ی این‌ها داشتنش عالی‌ست؛ اما تو برایم چیز دیگری هستی، که تمام این واژه‌ها برای توصیفش کم است!

من تو را از دست دادم، اما تو هنوز مرا داری... .
حیف که در این جا هم، با هم متفاوتیم.
می‌خواهمت، اما نیستی... .
نمی‌خواهی مرا، اما همه‌ جوره می‌مانم برایت!
اما... .
یک لحظه صبر کن،
فکر کنم اینجا را تند رفتم.
شاید مرا بخواهی و خودت را گم کرده باشی!
پس با جان و دل منتظرت می‌مانم... .
خودت را پیدا کن،

من در جوار خود واقعی‌اتت منتظرت هستم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Dark Angel

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
15,506
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
به آخرین ورق قلبم رسیده‌ام!
یادت هست،
گفته بودم پرتوهای امید از روزنه‌های این دل غمگینم
وارد می‌شوند؟!
درست بود!
چرا که این چند روز اخیر رابطه‌ی‌مان دوباره جوش خورده است،
قرار است از نو بسازیم... .
پایان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا