طنز |کافه جوک|

  • نویسنده موضوع Regina
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 159
  • بازدیدها 4,712
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #61
حیف نون میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه

حالا من خر،من نفهم،

آخه شما اینجا رودخونه می بینید که اومدین روش پل زدین
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #62
‏اومدم خونه بابام تعجب کرد گفت مگه قرار نبود نیای،شام خوردی؟

گفتم نه. یه مشکلی پیش اومد برگشتم.

رفت تند تند ۴ تا تخم مرغ نیمرو کرد گذاشت جلوم گفت قشنگ بخور سیرشی پسرم!

ده دقیقه بعدش که غذامو خوردم، پیک زنگ خونه رو زد پیتزا آورد
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #63
من اوایل بصورت تفریحی بی پول بودم،

بعدش دیگه معتاد شدم...
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #64
دیروز با خانومم تو ماشین بودم پشت یه ماشین نوشته بود (بفروش میرسد) پشت فرمون بودم گفتم شمارشو بنویس تا ببینم چند میگه

رسیدیم خونه میگم شمارشو بگو تا بهش زنگ بزنم میگه یاداشت کن 456د12ایران 77

.

.

من الان تو تیمارستانم دارم فکر میکنم
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #65
تفاوت وصیت ها قدیم ها و حالا

قدیم

باغ قلهک واسه مادرتون

خونه امیریه واسه خسرو

عمارت تجریش هم واسه مینا

الباقی خیرات

جدید:

قسطهای پراید رو مسعود بده

قسطهای مسکن مهر رو هم شراره بده که کارمنده

قسطهای وسایل خونه روهم ماندانا بده

به پول یارانه هم دست نزنید واسه مامانتونه
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #66
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ ﮐﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﮕﺎﻩ

ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺳﺶ ﺳﺮﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ

ﺳﻔﺮ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩ. 15ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﻬﺮ ﺳﺎﺣﻠﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ،

ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ

ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ ﺣﺲ ﮐﺮﺩ… ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ

ﺁﻭﺭﺩﺵ ﺩﯾﺪ…

ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ ! ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻟﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ

ﻭﻟﯽ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ! ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺘﺘﻮﻧﻮﮔﺮﻓﺘﻢ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯿﺪ
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #67
یه بادمجون با یه هلو ازدواج میکنه

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لابد اومدی ببینی بچشون چی درمیاد نه؟!

آخه مگه بادمجون هم ازدواج میکنه؟!

گیرم که بادمجون ازدواج هم بکنه،بنظرت هلو به این قشنگی قبول میکنه زن این سیاه نکبت بشه؟؟

بله از اطاق فرمان اشاره ميكنن چون شوهر كمه.. هلو قبول كرده

بچه شونم هلمجون شده
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #68
بابای ﻣﻦ ﺁﺧﺮ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯿﻪ!

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﻩ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ؛ﻣﺜﻼ ﻣﯿﮕﻪ:

.

.

.

میخوای فحشت بدم؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻧﻔﻬﻢ؟؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ؟؟؟

ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺍﺣﻤﻖ؟؟؟؟

توهین نمیکنه ها حق انتخاب بم میده
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #69
یکی از قشنگترین خاطره های کودکی وقتیه که وسط کلاس درس ناظم میومد میگفت فلانی بابات اومده دنبالت کتاباتو جمع کن و برو

.

.

.

.

انگار تو حبس ابد، عفو رهبری بهت خورده
 
امضا : Regina

Regina

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
21/8/19
ارسالی‌ها
1,846
پسندها
75,246
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
22
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #70
‏بچه بودم شبا از مهمونی که برمی‌گشتیم رو صندلی عقب خودمو می‌زدم به خواب که بابام مثل فیلما بغلم کنه ببرتم بالا. بابامم در ماشینو می‌بست می‌رفت.

تا ۶ صبح عر میزدم از سرما. صبح میخواست بره سر کار منو میدید تو ماشین میگفت عه یه بچه هم اینجا داریم.
 
امضا : Regina
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
84
بازدیدها
3,926
پاسخ‌ها
104
بازدیدها
2,868
پاسخ‌ها
280
بازدیدها
5,994
پاسخ‌ها
20
بازدیدها
1,278
پاسخ‌ها
7
بازدیدها
368
پاسخ‌ها
411
بازدیدها
13,571
پاسخ‌ها
22
بازدیدها
929

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا