فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار صامت بروجردی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 650
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #1
ای گرامی دخت سالار امم
لوح محفوظ خدای ذوالنعم

همسر و همخوابه حبل‌المتین
ماه برج عروه الوثقای دین

از تو جسته سکه عصمت رواج
عصمتت بگرفته از عفت خراج

با وجود چون توزن در احترام
دیگر از مردان نباید برد نام

کوه مس را می‌کند کان طلا
خاکپای فضه‌ات چون کیمیا

آبروی مریم از خاک درت
ساره چون هاجر به خدمت در برت

گر تویی زن سرافراز یمن
کاش مردان جهان بودند زن

کرده حق نام گرامت فاطمه
ملک هستی را وجودت قائمه

ذات تو اسباب ایجاد وجود
خاطرات آئینه غیب و شهود

سر مکنون خدای اکبری
جفت حیدر دختر پیغمبری

قلب تو ای قلزم مجد و شرف
شد برای یازده کوکب صدف

قامتت ای سرو بستان صفا
پای تا سر نخل توحید خدا

آنچه قدرت داشت ذات کردگار
جمله را برده است در ذات به کار

بیش از اینم نی بو صفت دسترس
گر بود در خانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #2
که خفته‌ اندرین قالب که باشد اندرین ماوی
که گه خواند سوی دینم گهی راند سوی دنیا

گهی پوشد به جسم طیلسان «سولت نفسی»
گهی بخشد شرف بر قدم از تشریف کرمنا

گهی روشن کند دل از ید و بیضاء موسایم
گهی سازد چه فرعون ادعای ربکم اعلا

دهد در کسوت جم گه قلم خود را چو اهریمن
گهی از رب هب لی چون سلیمان برکشد آوا

گهی گوید بیاض طلعت نیکان بود نیکو
گهی گوید سوادزلف حورالعین بود زیبا

گهی گوید برو تا کعبه مقصود از خشکی
گهی گوید مترس از غرق و رو کن جانب دریا

بود عمری کزین جمعیت ضدین از هر سو
شدم دنبال قول عمرو و بکر و زیدرا پویا

نه از فتوای این گردید لختی کام جان شیرین
نه از غوغای آن شد ذره مغز خرد پیدا

سر تسلیم بنهادم به خاک قبله طاعت
کشیدم از دل سوزان نعیر «رب سلمنا»

خدنک «ربکم ادعونی» آمد بر نشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #3
دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را
پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را

نمی‌دانی که بر سر می‌بری امروز را تا شب
بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را

ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان
دهی تا کی مواجب حاجب و خدام و دربان را

زنی کوس جهانشاهی و نتوانی به ملک و تن
کنی رفع نزاع و اختلاف چار ارکان را

مبدل کن به سیر قبر اموات از سر عبرت
خیال سرو بستان و تماشای گلستان را

ببین خاک سیه چالاک در دم برده چون افعی
به من سیمین تنان و پیکر پاک عزیزان را

شده مار رسیه چون جعد گیسو طوق در گردن
زده عقرب به هم جمعیت زلف پریشان را

گرفتم آنکه باشد ربع مسکون را تو سرتاسر
ز چنگال اجل نتوان برون کردن گریبان را

«اذا لاغلال فی اعناقهم» را چاره‌گر جوئی
به گردن نه کمن انقیاد حکم یزدان را

اگر از «یوم تجزون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #4
خانه سحر آفرین باز پی فتح باب
کرد موشح ورق ساخت مزین کتاب

مدح حبیب خدا منقبت مصطفی
گفت بر مرد و زن خواند بر شیخ و شاب

هادی منهاج عقل رهرو معراج عشق
سرور امی لقب سید ختمی مآب

مکرمتش از ازل واسطه باد و نار
تربیتش تا ابد رابطه خاک و آب

رافع دین و دل و داع شرک ذلل
کفر از او مندهم شرع از او کامیاب

پیش امم از شرف ملت او سرفراز
نزد خدا از کرم ددعوت او مستجاب

معتقد امر اوست مضطرب نهی اوست
خواه جنین در رحم خواه جوان در شباب

شمع قنادیل قرب شاهد بزم ازل
شحنه ملک ابد شافع یوم حساب

تیر ظهورش چو او قادر قدرت ز شصت
مونس ابلیس شد صدمه سوزان شهاب

گر همه دست تهی است آمد و رفت جهان
دیدن رویش بس است بهر ایاب و ذهاب

رحمت محضی که رست مومن و مجرم ازو
این ز امید ثواب آن ز خیال عقاب

عزت او را بس است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #5
از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست
در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست

جز حیدر و دریه او نیست پناهی
غیر از علی و آل علی راهبری نیست

همچون اسدالله پی نصرت احمد
در بیشه ایجاد خدا شیر نری نیست

از بهر رهایی ز سهام ستم خصم
جز یاری داماد پیمبر سپری نیست

اندر صرف قلزم امکان ولایت
چون آن در یکتاری امامت گهری نیست

از کثرت دانش به سوی حضرت بی چون
از روی مثل دوری راه اینقدری نیست

ای سر خدا یا علی از چنبر حکمت
بیرون به خدا یکسر مو هیچ سری نیست

جایی که بود مدح سرای تو خداوند
سر کردن اوصاف تو حد بشری نیست

جایی که بود مدح سرای تو خداوند
سر کردن اوصفاف تو حد بشری نیست

انوار تو گر مطلع انوار نباشد
تابان به فلک شمس و به گردون قمری نیست

شد سدره نشین روح الامین از کرم تو
پیداست که این مرتبه کار دگری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #6
عمر در منقبت حیدر کرار گذاشت
حبذا زندگی من که در این کار گذشت

سیف مسلول خداوند که در موقع جنگ
بانک تکبیر وی از گنبد دوار گذشت

شوهر فاطمه طاهره داماد رسول
که ز جان در مدد احمد مختار گذشت

دهن خویشتن آلوده لذات نکرد
خورد نان جو و از دهر سبکبار گذشت

بست در تربیت جان نظر از الفت تن
بتمنای رخ یار اغیار گذشت

ای امیری که شده برق تن خرمن کفر
هر کجا شعله تیغ تو به پیکار گذشت

منکرت را بود این بس که ز دنیا به حجیم
گفت النار ولا العار و سوی نار گذشت

می‌کند شکر که رفته ز جهنم به بهشت
هر که در ناز ز تیغ تو به ناچار گذشت

عمرو را بود گر انکار یداللهی تو
خورد چون چاشتی تیغ توزانکار گذشت

خواست مرحب که ز دست تو گریزد سوی نار
چاره در دادن جان دید و به یک بار گذشت

یا علی سوی سف کرببلا کن گذری
تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #7
چو اندر باختر اورنک حشمت مهر خاور زد
سوی ظلمات شب گفتی، مگر ماوی سکندر کرد

و یا شد یوسف کنعان به شهر مصر در زندان
زلیخا بر سریر مهتری بنشست و افسر زد

به گردش اختران چون دختران جا کرده جابرجا
یکی بگرفته دف بر کف دگر چنگی به مضمر زد

و یا بر تخت جمشیدی مکان بگرفت ضحاکی
ز جم بگرفت جام زرفشان بر تارکش بر زد

چنان جیش حبش بگرفت روی عرصه غبرا
که دود تیرگی از خاک بر افلاک اخضر زد

یکی خوردی دریغ از دولت جمشیدی جاهش
یکی از صدمه ضحاک ظلمت آب بر سر زد

که ناگه بیرق انوار فتح مهر شد ظاهر
فریدون وار شمع خور علم بر سطح اغبر زد

بزد تیغی پی کیفر به فرق شحنه ظلمت
چو شمشیری که بر مرحب علی در فتح خیبر زد

نمی‌گویم سر تیغش گذشت از راکب و مرکب
ولی گویم که شمشیرش ز جبرائیل شهپر زد

کلام الله ناطق صادر اول...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #8
ز سست عهدی بی‌جا جهان کون و فساد
بود همیشه به طغیان و ابتلا معتاد

پی خرابی ارکان زند کی شب و روز
کند تلاش به سختی جهان کون و فساد

ز ساده لوحی اهل جهان عجب دارم
که بسته‌اند به زال زمانه عقد و داد

دلا به فکر شب گور باش و یوم نشور
تو را چکار به مشروطه یا به استبداد

کس از محبت دنیای دون نخواهد برد
به غیر حسرت و عرفان به موقف میعاد

کشیده پرده غفلت به پیش مردم چشم
غم تعلق فرزند و خانه و اولاد

مکن به غیر خدا دست حرص و آز دراز
که ذات اوست غنی از شراکت انداد

همه ذخیره ما از ز خارف دنیا است
نه فکر یوم ورود و نه یاد زاد معاد

ببین که راه روان از چه ره کجا رفتند
که تا به دست تو آید طریقه ارشاد

اگر به ملک هدایت بود تو را آهنگ
نمای رو به سوی مسلک و سبیل رشاد

نهم سلاله نسل محمد(ص) عربی
محمد بن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #9
هر که را فیض ازل از بخت برخوردار کرد
جای در ظل لوای حیدر کرار کرد

مظهر الطاف یزدان قبله امکان علی
آنکه حق او را معین احمد مختار کرد

آن که اندر نصرت اسلام روز کارزار
روز را چو نشیب به چشم لشگر کفار کرد

آن که شد گردان گردانکش به تیغ وی ذلیل
آنکه عباد وثن را تا قیامت خوار کرد

مقتدای خاکیان شاهی که خاک پای او
دست قدرت سرمه چشم اولوالابصار کرد

برد عمرو عبدود را تیغ وی بر خاک مرگ
چشم مرحب راز خواب سرکشی بیدار کرد

هست احیاکردن اموات کار کردگار
ای عجب کانشاه از این کارها بسیار کرد

با دم شمشیر بران و به صمصام زبان
از خس و خاشاک راه شرع را هموار کرد

درد بدبختی ببین کار ثنایش در غدیر
آنکه بخ بخ گفت قول خویش را انکار کرد

اینچنین پنداشت کز تدلیس و تلبیس وحیل
می‌تواند نور حق خاموش از این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #10
روز ایجاد که حق خلقت دنیا می‌کرد
در پس پرده علی بود تماشا می‌کرد

بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی
سیر در آب گل آدم و حوامی کرد

بود سر منزل آدم بشبستان عدم
که دو تا قدرسا در بر یکتا می‌کرد

گهر پاک وی اندر صدف علم اله
مشق آموختن حکمت اشیا می‌کرد

به خیابان چنان سیر احبا می‌داد
بحر کیفر بسقر منزل اعدا می‌کرد

یاد می‌داد ره و رسم عیادت به ملک
چون به تمحید خدا درج دهن وا می‌کرد

یاور دین احد بود معین احمد
هر کجا روی به بازوی توانا می‌کرد

روز را روز عزا در بر چشم کافر
تیره و تار به مثل شب یلدا می‌کرد

ذوالفقار دو دمش از رک شریان عدو
دشت را سر به سر از موج چو دریا می‌کرد

بدرش دیده امید مه گردون داشت
زرخش کسب ضیاء بیضه بیضا می‌کرد

بهر ایتام و ارامل شب و روز و مه و سال
وقف آسایششان رنج سر و پا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا