متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ي تمنای وجودت | M.N کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MARYAM.NAJAFI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 3,772
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
تابستان فروغ خورشیدش را بر روی زمین ارزانی می‌داشت.
فکر می‌کردم اگر تیر بیاید،
وجود تو به حقیقت خواهد پیوست.
تیرش همچون تیری بر قلب تو روانه خواهد رفت،
و گرما در قلب تو جریان پیدا خواهد کرد.
امان از افکار آشفته من،
که به تمنای وجودت وصل بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #32
***

نشسته‌ام
بر ل**ب پرتگاه قلبم...
و تو را در کنارم دارم.
نشسته‌ای آن ‌طرف
با گرمای وجودم
برایت لبخند می‌زنم.
و می‌گویم:
«بد سرسره‌ای
در این پرتگاه ساخته‌اند.»
این بار نوبت توست.
و تو را به پایین سر می‌دهم.
آخ که دستانم
برای لمسی دیگر
تمنا می‌کنند؛
اما
تو دگر سر خورده‌ای!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
من ساده دل بودم،
تو چرا با دل ساده من بازی کردی؟!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
در فریادهایم...
نامت را بر زبان آوردم.
دل در تمنای تو
و
من در آغوشی غریب،
فرو می‌روم!
غریب آشناست!
امان از شب‌هایش!
با من
فریاد می‌کشد.
و
من غرق دریایی می‌شوم،
که بی‌انتها...
مرا در آغوش می‌کشد.



 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #35
***

من انکار می‌خواستم،
برای سُر خوردنت از سرسره دلم؛
اما این انکار تا کجا باید ادامه پیدا می‌کرد؟
حقیقت این بود که تو سُر خورده بودی!
اما دل من همچنان تمنای وجود تو را داشت.
ولیکن بخشیدنت به این سادگی‌ها نبود.
من چشم بسته بودم.
دهان بسته بودم.
اشک‌هایم رسته شده بود از کمان چشمانم...
خاطرات تاب می‌خورد.
دلم با خاطرات تاب بازی می‌کرد.
درد داشتم؛
اما سکوت می‌کردم.
من در اوج شکستن،
فریاد تمنای تو را داشتم.





 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
تو آن پایین بودی و
من از این بالا تماشا می‌کردم.
دلم در تمنای تو...
خود را در قفسی به نام سینه
به دیوارهایش می‌کوبید.
تو هم صدایش می‌زدی؟
نه!
تو فقط گفتی: دستم را بگیر!
اما دل رمیده‌ی من،
انگار منتظر همین یک کلمه بود.
دست‌آویزت شدم.
برای آخرین بار فرصتی دادم،
به تو
و
به دل رمیده‌ام.
برای آخرین بار!
«آخرین بار»




 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
برای عشق،
برای دل رمیده‌مان،
برای این حس؛
برای انیس،
و برای مونس!
گاه دلبرانه دلم می‌سوزد... .



 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #38
***
اندر سیاهیِ شبِ چشمانِ تو جادویی‌ است؛
برای بازگشت از دل تاریکی!
چشمانت همان نور مهتاب،
در ژرفای تاریکِ خفته‌ی شبانگاه است.



 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #39
***
صدا کن مرا!
بیا من را از این گرداب برهان... .


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI

MARYAM.NAJAFI

کاربر فعال
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
40,090
امتیازها
64,873
مدال‌ها
23
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • #40
***
لبخند تلخی کنج لبم خانه می‌کند؛
و از نو مرور می‌کنم خاطراتت را!
دلتنگی حس عجیبی‌ست!
اشک،
در چشمانم حلقه زده!
حالا دیگر،
تمنای وجودت نیز،
برایم ممکن نیست!



 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : MARYAM.NAJAFI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا