- ارسالیها
- 1,079
- پسندها
- 7,081
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #21
عنوان این قسمت:
~داستان هتل تسخیر شده~
یک شب سرد زمستونی بود،هوا گرگ و میش بود و به سختی میشد از پنجرهی ماشین بیرون رو دید. کولاک میومد جاده یخ زده بود و هر چند دقیقه یک بار ،ماشین لیز میخورد و به این طرف و آن طرف کشیده می شد.
از انتهای جاده چراغ قرمز رنگی که مدام روشن و خاموش می شد رو به سختی می دیدم به نظر مسافرخانه یا هتل بود.
به هر حال خیلی سردم بود و بنزین کافی هم نداشتم، برای گذراندن اون شب تنها راه بود که به آن هتل بروم..!
به آن سمت رفتم .بعد از مشکلات زیاد ماشین رو کنار هتل پارک کردم و به سمت دَر ورودی رفتم. با گذاشتن پا هایم روی پله های بیرون مسافر خانه صدای (قرج-قرج) شنیدم انگار سال ها بود کسی به این مسافر خانه...
~داستان هتل تسخیر شده~
یک شب سرد زمستونی بود،هوا گرگ و میش بود و به سختی میشد از پنجرهی ماشین بیرون رو دید. کولاک میومد جاده یخ زده بود و هر چند دقیقه یک بار ،ماشین لیز میخورد و به این طرف و آن طرف کشیده می شد.
از انتهای جاده چراغ قرمز رنگی که مدام روشن و خاموش می شد رو به سختی می دیدم به نظر مسافرخانه یا هتل بود.
به هر حال خیلی سردم بود و بنزین کافی هم نداشتم، برای گذراندن اون شب تنها راه بود که به آن هتل بروم..!
به آن سمت رفتم .بعد از مشکلات زیاد ماشین رو کنار هتل پارک کردم و به سمت دَر ورودی رفتم. با گذاشتن پا هایم روی پله های بیرون مسافر خانه صدای (قرج-قرج) شنیدم انگار سال ها بود کسی به این مسافر خانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.