متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه •●• یـک جـرعه کتـاب •●•

  • نویسنده موضوع Aryana_gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 282
  • بازدیدها 11,124
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #21
زندگی بین تراژدی محض و کمدی نابه، دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جور غم انگیز خنده داره یا شایدم یه جور خنده دار غم انگیز باشه
چیزی هم نیست که وسط شو پر کنه.
همه ی نکبتی ام که دچار شیم مال همینه، همین که هیچ چی مون حد وسط نیس..


کافه پیانو_فرهاد جعفری
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #22
گفتم:‌ «خب، افسون کی شروع می‌شه؟»
دوتایی کنار هم نشسته بودیم، رو به کوه‌ها.
«وقتی زمین متولد شد، افسون آغاز گردید.» چشم‌هایش بسته بودند. صورتش در نور خورشید در حال غروب،‌ طلایی شد. «هرگز بازنمی‌ایستد. همواره وجود دارد. درست همین‌جاست.»
«خب ما باید چی کار کنیم؟»
لبخند زد. «این رازه.» دست‌های حلقه کرده‌اش روی دامنش بودند. «ما هیچ کاری نمی‌کنیم، یا تقریباً هیچ کاری نمی‌تونیم بکنیم.» صورتش آرام به طرف من برگشت، گرچه چشم‌هایش بسته مانده بود. «تا حالا شده هیچ کاری نکنی؟»
خندیدم. «مامانم فکر می‌کنه من همیشه دارم همین کارو می‌کنم.»
«بهش نگو من این‌طوری گفتم، اما مادرت اشتباه می‌کنه.» پشت به خورشید کرد. «کلا هیچ کاری نکردن خیلی سخته. حتی، فقط با این‌جا نشستن، مثل الان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #23
کار یک چیز خیلی سودمند و مطبوعی است و هرکس اگر دلش بخواهد، مقدار زیادی کار خواهد داشت. کار باعث می شود که انسان از بدجنسی و کارهای بد در امان باشد. ضمنا برای سلامتی جسم و روح ما نیز سودمند است و خیلی بهتر از پول و تجملات، به ما نوعی احساس قدرت و استقلال می بخشد

زنان کوچک_لوییزا می الکات
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #24
از در بالا رفتم
پله‌ها را باز کردم
لباس خوابم را خواندم
و دکمه‌های دعایم را بستم
ملافه را خاموش کردم
و چراغ خوابم را روی سرم کشیدم.
آخ! از دیشب که مرا بوسیدی
همه چیز را
قاطی کرده‌ام…!


ونوس در پوست خز_رومن لنسکی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #25
_...ممکن است به من بگویی از کدام طرف باید بروم؟
– کاملاً بستگی دارد کجا بخواهی بروی.
– کجایش خیلی مهم نیست…
– پس طرفش هم مهم نیست.
– فقط این که به جایی برسم.
– راه که بروی حتماً به جایی می رسی.
– این طرف ها چه جور مردمانی زندگی می کنند؟
– این طرف یک کلاه دوز زندگی می کند، آن طرف یک خرگوش فروردینی. سراغ هر کدام خواستی برو، هر دو دیوانه اند.
– ولی هیچ دوست ندارم بروم سراغ دیوانه ها.
– چاره ای نداری. اینجا همه دیوانه اند. من دیوانه ام، تو دیوانه ای.
– از کجا می دانی من دیوانه ام؟
– حتماً هستی. اگر نبودی که نمی آمدی اینجا.
– از کجا می دانی خودت دیوانه ای؟
– اولاً که سگ دیوانه نیست. قبول داری؟
– گمان کنم.
– خب ببین، سگ عصبانی که هست، عوعو می کند و خوشحال که هست، دم می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #26
آلیس گفت:
«باورم نمی‌شود!»
ملکه با تأسف گفت:
«باورت نمی‌شود؟ دوباره سعی کن. نفس عمیقی بکش و چشم‌هایت را ببند.»
آلیس خندید:
«فایده‌ای ندارد، به زحمتش نمی‌ارزد. آدم نمی‌تواند چیزهای غیر ممکن را باور کند. »
ملکه گفت:
«به جرأت می‌گویم دلیلش این است که زیاد تمرین نداری. وقتی من سن و سال تو بودم، روزی نیم ساعت این کار را می‌کردم. گاهی حتی پیش از صبحانه، حدود شش چیز غیرممکن را تصور می‌کردم.»

وقتی آدم جرأت خیال‌پردازی را داشته باشد، معجزه‌های زیادی رخ می‌دهد. مشکل این است که مردم هیچ‌وقت چیزهای غیرممکن را تصور نمی‌کنند.


آلیس در سرزمین عجایب_لویس کارول
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #27
دیشب با دلی شکسته به رختخواب رفتم. با خود فکر کردم که به هیچ جا نمیرسم و شما پول خودتان را برای هیچ و پوچ دور ریخته اید. ولی فکر میکنید بعدش چه شد؟ صبح با طرح داستانی جالب و تازه ای که
به ذهنم رسیده بود از خواب بلند شدم و امروز مثل همیشه سرحال بودم و تمام روز وقتی این جا و آنجا میرفتم شخصیت های اثرم را در ذهنم میساختم. کسی نمیتواند مرا متهم به بدبینی کند. اگر من شوهر
داشتم و دوازده بچه ام در عرض یک روز در اثر زلزله زیر خاک میرفتند صبح روز بعد باز لبخند زنان سر و کله ام پیدا میشد و دوباره از اول دنبال راه انداختن یک جین بچه ی تازه بودم


بابا لنگ دراز_جین وبستر
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #28
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد...

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم


بابا لنگ دراز_جین وبستر
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #29
شکرخدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده ام.
من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم
خدای من مهربان
بخشنده
دلسوز
چیزفهم
و اتفاقاخیلی هم شوخ است


بابالنگ دراز – جین وبستر
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #30
خیلی وقت است که نوشتن این نامه را شروع کرده ام، ولی فرصت نکرده ام آن را تمام کنم.
بنظر شما این نوشته استیونسون قشنگ نیست؟

_دنیا پر از شگفتی است، آن قدر که ماهم بتوانیم مثل شاهان باشیم

می دانید، این حرف درست است. دنیا پر از شادی و اتفاقات گوناگون و جاهای بسیار برای سیر وسیاحت است. کافی است چشمانتان را باز کنید. رمز کار فقط درسازگاری و انعطاف پذیری
است.روستا پر از چیزهای سرگرم کننده و جالب است. من می توانم در زمین مردم راه بروم، به منظره ی مردم نگاه کنم و در نهر مردم آبتنی کنم، درست مثل این که همه ی اینها مال خودم است. تازه، مالیاتی هم نمیپردازم.


بابالنگ دراز_جین وبستر
 
امضا : Aryana_gh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا