متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب داستان کوتاه ترسناک اما واقعی/:

  • نویسنده موضوع ZAHRA TAVASOLIAN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 313
  • کاربران تگ شده هیچ

ZAHRA TAVASOLIAN

مترجم انجمن
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,079
پسندها
7,081
امتیازها
24,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #11
مادری یک عروسک از مغازه دست دوم فروشی برای دخترش که دانشجوی پرستاری بود به عنوان هدیه تولد خرید. دختر که نامش دُنا بود عروسک را خیلی دوست داشت و در آپارتمان مشترک خود و دوستش آنجی نگهداری می‌کرد، اما خیلی زود ماهیت عجیب عروسک برای آن‌ها آشکار گردید و اتفاقات عجیبی برای آن‌ها رخ داد.
عروسک آنابل در ابتدا کار‌های کوچکی مانند تکان دادن دست‌هایش و افتادن از روی صندلی به زمین انجام می‌داد که دُنا و انجی می‌توانستند آن را توجیه کنند. اما کم‌کم این حرکات افزایش یافت تا جایی که این عروسک کار‌هایی انجام داد که از توجیه به دور بود و طولی نکشید که امور از کنترل خارج شد.
لو نزدیک‌ترین دوست دنا و آنجی نسبت به عروسک بدبین بود و حس می‌کرد این عروسک توسط روح تسخیر شده است، اما آنجی و دنا به حرف‌های او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ZAHRA TAVASOLIAN

ZAHRA TAVASOLIAN

مترجم انجمن
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,079
پسندها
7,081
امتیازها
24,673
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #12
چند سال قبل، حادثه وحشتناکی در ارتباط با یک روح برای دو مرد جوان رخ داد. آن دو که آدریان و لئو نام داشتند، حدود ساعت یک نیمه شب به خانه برمی‌گشتند. در آن ساعت از شب، هیچ وسیله نقلیه‌ای در جاده به چشم نمی‌خورد. آدریان رانندگی می‌کرد و لئو کنارش نشسته بود. آدریان با سرعت مجاز می‌راند و پیچ‌های تند را به آرامی پشت سر می‌گذاشت. از آنجایی که هر دو به شدت خسته بودند، حرفی بینشان رد و بدل نمی‌شد. زمانی که به راه ورودی جاده متروکه رسیدند، ناگهان آدریان متوجه شد خانمی سفیدپوش وسط جاده راه می‌رود. پشت آن خانم به آن‌ها بود و در نتیجه فقط مو‌های بلندش به چشم می‌خورد. آدریان از سرعت ماشین کاست تا بتواند چهره آن خانم را ببیند. از لئو خواست که نگاهی به آن خانم بیندازد و وقتی متوجه شد که لئو هم می‌تواند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ZAHRA TAVASOLIAN

دادمهر زرتشتی

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
83
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • #13
اگه واقعا رمان و داستان ترسناک میخواین رمان کابوک یا جعبه پرنده فیلمش هم هست به نام جعبه پرنده
 
امضا : دادمهر زرتشتی

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا