متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان‌شات ملودی عشق | *NIUSHA* کابر انجمن یک رمان

وا‌ن‌شات و می‌پسندین؟♡

  • بابا عالـــــــی خیلی عالیه♡♡♡

  • زندگی یعنی بهترین (★^O^★)

  • فوق‌الادست(^.^)

  • خوبه!

  • بدک نیست (个_个)

  • بد o(╥﹏╥)o

  • افتضاح (╯︵╰,)


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

^MiushaW.GM

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
20,959
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام آفریدگار هفت آسمان
نام وان‌شات: ملودی عشق
نام رمان: آخرین وارث دورگه
نویسنده: ^MiushaW.GM *NIUSHA* «نیوشا.ر»
ژانر: فانتزی و معمایی

quote_1602618681052.png

خلاصه:
امید همه‌ی مردم به آخرین وارث خاندان سلطتنی است؛ کسی که تمامی قدرت ها را به ارث بـرده.
وارث اول، لشکران تاریکی را برای جنگی عظیم به پا می‌کند تا با همخون خود بجنگد.
اما دومین وارث، از همه اتفاقات بی‌خبر است و سرنوشتی را برای خود رقم می‌زند که او را در دل خطر رها می‌کند. اما آیا او وارث رایمینوساتیوس است یا چیز دیگری پیش روی سرزمینان متحده است؟ او کیست و مقصر اصلی این اتفاقات چه شخصی است؟ چه کسی این بازی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پیوست‌ها

  • 623061_76db8223b18ea5c4f1f3ad50931e3bc9.png
    623061_76db8223b18ea5c4f1f3ad50931e3bc9.png
    980.4 کیلوبایت · بازدیدها 95
آخرین ویرایش
امضا : ^MiushaW.GM

^MiushaW.GM

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
20,959
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #2
نیمه شب است و به آرامی چشمانش را می‌گشاید؛ خبری از شکنجه نیست اما شکنجه حواسش را پرت می‌کرد و این‌بار صدای تازیانه نیست که فضا را پر کند بلکه صدای هق‌هق‌های ضعیف نیوشا است که فضا رو پر کرده است.
چشمان زیبایش که حال طلایی آن ها بیشتر به چشم می‌آید؛ پر است از قطره‌های مروارید که بر پوست سپیدش، می‌قلطند و از دیگری سبقت می‌گیرند.
متنی یادش می‌آید و می‌گوید:
خدایا، می‌توانم اندکی با تو صحبت کنم؟!
قول می‌دهم بیشتر از چند لحظه وقتت را نگیرم! گوشت را جلو بیاور، بیا نزدیک‌تر! من خسته‌ام می‌شنوی...؟!
دیگر متنی به کمکش نمی‌آید زجه می‌زند و می‌گوید:

- خدایا! این چه مصیبتیه؟! مگه من چه گناهی کردم؟! تو این دنیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ^MiushaW.GM

^MiushaW.GM

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
20,959
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
باز هم، خواب همیشگی را می‌بیند؛ با این تفاوت که مه‌ها کمتر شده‌اند و هر چه جلوتر می‌رود، مه ناپدید می‌شود.
بالاخره مه ناپدید می‌شود و لیندا می‌تواند خود را درون دشتی زیبا ببیند! تمامی دشت را سبزی احاطه و رنگین کمان‌ گل‌ها، بر وی زمین، جا خوش کرده! رودخانه‌ای چشم‌گیر، آواز پرندگان و انبوه درختانی زیبا و عجیب به همراه میوه‌های رنگارنگ، چشم هر بیننده‌ای را به خود جذب می‌کند.
به سمت رودخانه به راه می‌افتد و درکمال تعجب، ملکه را می‌بیند که کنار رود نشسته است و دستش را داخل آب فرو بـرده و ماهی‌های زیبایی، در دستش به بازی در آمده‌اند.
- ملکه!
- اینجا قشنگه نه؟! گفتم این‌بار اینجا هم رو ببینیم.
بغض راه گلویش را می‌بندد و به سمت ملکه پاتند می‌کند و باصدایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^MiushaW.GM
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا