دنباله دار اولین بار تو چه سنی عاشق شدی؟-_-

  • نویسنده موضوع دلٕـ آرا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 1,365
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Astoria

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/2/21
ارسالی‌ها
155
پسندها
2,213
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • #41
بیاین قبول کنیم مهد کودک اولین فرصت بای عاشق شدن رو به ما داد :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :354: فقط اونجا بود که برای اولین بار با چند تا پسر یا دختر جدید آشنا می شدیم :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
بزارین از اول بگم. یه پسره بود تو مهدکودکمون هم سن خودم بود. بعد وقتی میرفتیم بازی کنیم هش میومدمی گفت دیانا بیا با هم بازی کنیم :/ منم میگفتم نه ولش کن خسته م :/
بعدش یه سری تو مهد کودک تولد گرفتم. نمیدونم تولد چند سالگیم بود. یه دونه از اون کیکای خییلی بزرگ هم مامانم درست کرده بود توش پر از کاکائو و شکلات :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::458206-8edf2e9337da486770b205eb859758e8: بچه های مهدکودکمون نزدیک ده نفر بودن. مهدکودک غیر انتفاعی بود زیاد جمعیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Astoria

ChakavaK

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
926
پسندها
12,204
امتیازها
35,373
مدال‌ها
19
سطح
20
 
  • #42
نمی‌دانم
نشانش را داری یا نه،
می‌شناسیش یا نه،
با او سخن گفته‌ای یا نه،
نامش را ز بی‌نیازی بر زبان آورده‌ای یا نه،
داریش یا نه،
نمی‌دانم تو نامش را چه می‌گذاری،
اما من،
«اللّٰه»
صدایش می‌کنم!​
 
آخرین ویرایش

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • #43
با اجازه‌اتون من اصلاً مهد نرفتم
تو خونه می‌موندم خرابکاری می‌کردم
جاتون خالی بوفه شکوندم آینه رو ترکوندم
لباس مامانم و قیچی کردم
عاشقم نشدم اصلا
از نظرم همیشه یه شوخی بوده
شایدم یه بازی نمی‌دونم
دوس ندارم دلبسته بشم
به نظرم اگه عاشق بشم
عقلم و از دست میدم​
 

Sana_

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/3/21
ارسالی‌ها
2
پسندها
214
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #44
من از ۷ سالگی
همش دارم عاشق این ادم معروفای تلوزیون میشم:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9::458161-a8d3a06c34691a30a2bfca12caac7f3e:تا الان فعلا که دو سال رو یکیشون کراش زدم ولکنم نیستم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:خلاصه که خدا کمکم کنه
 
امضا : Sana_

Sana_

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/3/21
ارسالی‌ها
2
پسندها
214
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #45
من توی مهدکودک شوهر داشتم،اینم تازه دوستم بهم گفت وگرنه من اصلا یادم نبود
اسمشم سینا بود!
اسم هامون به هم میومد، سنا و سینا :laughting:

هرجا هستی خدا پشت و پناهت :a050:
منم اسمم ثنا
 
امضا : Sana_

Sana_

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/3/21
ارسالی‌ها
2
پسندها
214
امتیازها
983
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #46
به نام خدا خیلی کلی و واضح بگم عاشق همه ادمای تو تلوزیون
 
امضا : Sana_

Raha~r

مدیر آزمایشی آوا + ناظر داستان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
1,861
پسندها
13,856
امتیازها
36,873
مدال‌ها
44
سطح
20
 
  • مدیر
  • #47
نو بادي:/
 
امضا : Raha~r

NEGIN BARZAN~

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/10/20
ارسالی‌ها
2,143
پسندها
30,371
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
33
 
  • #48
نمی‌دونم مسخرس یا نه! اما من وقتی پنج،شش سالم بود روی تهی کراش داشتم، مخصوصا اون آهنگ کلید من گم شده بعدم اون گروهی ک سوسن خانم رو میخوندن، مخصوصا اون قد بلنده، مو فشنه! هیچوقتم یادم نمیموند اسم گروهشون چی بود!!
بعدم عاشق بتمن شدم و چون همیشه از سوپرمن بدش می‌اومد، هیچوقت فیلمای سوپرمن رو نمی‌دیدم و ازش بدم میومد!! :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :383:
بعد هم که روی بزرگسالی بن‌تن کراش زدم!
الان کرشام قابل شمارش نیست متاسفانه
 
امضا : NEGIN BARZAN~

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • #49
با اجازه‌اتون من اصلاً مهد نرفتم
تو خونه می‌موندم خرابکاری می‌کردم
جاتون خالی بوفه شکوندم آینه رو ترکوندم
لباس مامانم و قیچی کردم
عاشقم نشدم اصلا
از نظرم همیشه یه شوخی بوده
شایدم یه بازی نمی‌دونم
دوس ندارم دلبسته بشم
به نظرم اگه عاشق بشم
عقلم و از دست میدم​
یه نمونه دیگه از خرابکاری‌هام و بگم تا به عمق فاجعه‌ام پی‌ ببرید ظهرها که مامانم می‌خوابید منم خونه رو نابود می‌کردم یه بار صابون و برداشته بودم و دیگه نگم میزتلوزیون و ضبط همه رو نابود کرده بودم یه بار شلنگ دستشویی برداشتم و پادری‌های خونه رو آب دادم کله پاگرد با آب یکی شده بود حالا بماند که چقدر کتک خوردم یکی دیگه هم هست اما روم نمیاد بگم انقدر فاجعه‌اس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

تیرداد

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/1/21
ارسالی‌ها
48
پسندها
5,681
امتیازها
20,548
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • #50
اولین بار
۱۲ سالگی بود
وخدی رفیقم عکس دخترخالشو نشونم داد...
انقدری از خدم بخاطر علاقه بوجود اومده بدم اومد ک از نگا کردن تو ایینه بیزار بودم؛
هرچن
بیناموص عاخرش دانشگا قبول شد رف
دیگ نمیومد دنبال رفیقم ک مسیر مدرسه ببینمش
مطمعن نیسم شاید الانم ببینمش بش درخواس ازدواج بدم :219:
 
امضا : تیرداد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا