متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار اولین بار تو چه سنی عاشق شدی؟-_-

  • نویسنده موضوع دلٕـ آرا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 1,620
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

RiRa-M

گوینده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,389
پسندها
18,153
امتیازها
48,373
مدال‌ها
27
  • #31
پنج سالم بود ... تو مهد کودک:108:
یه پسره بود خیلی خوشکل بود... من اسمشو حتی نمیدونم ولی همیشه مثل این سریالای کره ای زمانی که من از در مهدکودک خارج میشدم اون وارد میشد .. یا توی غذا خوری مهد وقتی سفره پهن میکردن همه بچه ها باهم غذا بخورن میدیمش (یه سری روزا صبح میومد یه سری روزا عصر .. اون روزای که صبح میومد من میدیدمش) :108:
همیشه با پیرهن چهارخونه دکمه ای میومد واسه همین خیلی تو چشم بود :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: حرص میخوردم از اینکه همیشه به مربی محبوب من چسبیده بود :108:
ولی خب پسره خیلی مهربون بودا حقیقتا :/ یبار وقتی بچه 3 ساله مربی محبوبم داشت موهامو میکشید منو عین سوپر من نجات داد :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d::108:
یه سری داشتم تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : RiRa-M

soft.and.lily

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
118
پسندها
1,469
امتیازها
9,763
مدال‌ها
7
  • #32
هفت هشت سالم که بود یه انیمیشن میذاشت تلویزیون، فوتبالیست ها، من تا چن سال رو سوباسا کراش بودم بعد تو خیالم باهاش حرف هم میزدم:648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
یبارهم داشتم تو خیالم باهاش حرف میزدم، اومدم از تختم بیام پایین پام به لبه تخت گیر کرد با صورت اومدم زمین بعد مامانمم بهم گفت کمتر تخیل کن چرت و پرت بگو تا حواست پرت نشه:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: با اینکه بچه بودم کلی خجالت کشیدم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
برای اینکه همه قسمتاشو ببینم هم زمین و زمان رو بهم میدوختم:458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
تازه پیش اومده بود تو کوچه هم باهاش حرف بزنم چرت و پرت بگم بلند بلند:648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
الانا فکرش که میکنم کلییی خجالت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : soft.and.lily

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,692
پسندها
34,732
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • مدیر
  • #33
۵سالگی...به گفته ننه بزرگ جان... یه فامیل دوری داری به نام ممد. ایشون دُم من بوده و هرجا ک بودم مثل اینکه موشو آتیش زدن، پیداش میشد. (۴سال ازم بزرگ‌تره) روبه‌روی خونمون یه محوطه خیلی بزرگ و خفنیه که بچگی دم به ساعت اونجا ولو بودم و بازی میکردیم. بعد فقط کافی بود یه نفر بیاد سمتم تا بره پاچشو بگیره... یه روزم سر همین موضوع دعوا شد و دستش شکست بچم...تو دعوا داد زده بود ننم میگه زنمه=| منم بیخبر از همه جا داشتم بستنی می‌خوردم [دو هیچ از دنیا عقبم کلن] یه روز قائمکی که هنوز نفهمیدم چجوری، اومد اتاقم [بعد از اون ماجرا جدامون کردن ک ماجرا بیخ پیدا نکنه] و گفت که من دوست دارم تو زنمی جرأت داری برو سمت کسی=| منم خر، همونجا بله رو دادم و گفتم منم دوست دارم. [چمیدونستم ینی چی].
خلاصه همین چند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • #34
۸ سالم بود
اسمش پویا بود، همیشه در تلاش بودیم دست همو بگیریم :209:
 
امضا : Mahsa_rad

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,692
پسندها
34,732
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • مدیر
  • #35
به گفته ننه بزرگ جان... یه فامیل دوری داری به نام ممد. ایشون دُم من بوده و هرجا ک بودم مثل اینکه موشو آتیش زدن، پیداش میشد. (۴سال ازم بزرگ‌تره) روبه‌روی خونمون یه محوطه خیلی بزرگ و خفنیه که بچگی دم به ساعت اونجا ولو بودم و بازی میکردیم. بعد فقط کافی بود یه نفر بیاد سمتم تا بره پاچشو بگیره... یه روزم سر همین موضوع دعوا شد و دستش شکست بچم...تو دعوا داد زده بود ننم میگه زنمه=| منم بیخبر از همه جا داشتم بستنی می‌خوردم [دو هیچ از دنیا عقبم کلن] یه روز قائمکی که هنوز نفهمیدم چجوری، اومد اتاقم [بعد از اون ماجرا جدامون کردن ک ماجرا بیخ پیدا نکنه] و گفت که من دوست دارم تو زنمی جرأت داری برو سمت کسی=| منم خر، همونجا بله رو دادم و گفتم منم دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

ستین؛

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,059
پسندها
24,492
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
19
  • #36
وی لب می‌گزد و زیر چشمی نظرات را می‌خواند. عرق شرم را از پیشانی‌اش پاک کرده و با گونه‌های سرخ فام شده‌اش می‌گوید:

الآن بگم؟
نه واقعاً بگم؟
زشت نیست؟
خب...
از اون‌جایی که مهد کودک، مهد عشاق است؛ بنده نیز به مانند تمام دوستان در آن عاشق شده‌ام!
اسمش کوچکش رو در خاطر ندارم ولی فامیلیش رو چرا!
خواجوی بود به گمانم...
من ذهنم در اسم و فامیلی‌ها یاری نمی‌کنه...مورد داشتیم اسم شخصیت اول رمانم رو هم یادم رفت!
لازم به ذکره که الان نه تنها اسمش رو نمی‌دونم بلکه چهره‌اش رو هم یادم نمی‌یاد... و اینک هیچ حسی به ایشون ندارم...
یه حس بی‌حسی نسبت به هر حس با حسی!

 
امضا : ستین؛

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,737
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • #37
الان من بگم زمان ما تو دهاتمون مهد کودک نبود به کسی بر نمیخوره که؟
عرضم به طول شما که
من در اوایل جوانی عاشق اشخاص زیادی بودم
اولیش یادم نیمیاد :458063-24830a1ab7dc172d1979dd5bd0d18bf9:
 

^MiushaW.GM

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,105
پسندها
20,959
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • #39
خب خب
:sun-bespectacled::sun-bespectacled::sun-bespectacled:
بسمی تعالی
با کراشان بنده در سالهای گذشته و چندوقت پیش آشنا شید:
(سه سالگی شروع شد عشخولکام)
زورو
سوباسا
کاکرو
شوخر سیندرلا
شوخر سفید برفی
شاهزاده سوار بر قاطر پرنسس اورورا
هوانگ این یوپ
شوهر دونگی
عشخ اون دختره تو فیلم سرنوشت
شوشوی جونگ میونگ
جومونگ
تسو
موهیول
آدرین
فلن همینقد مخم میاره
ولی کراش اعظم که جایگاه نخست و داره و همه کراشای قبلی رو به باد داده کسی نیست جز:smoke:
چا اون‌وو:228:
همه هیترا و ضد کره‌ایا فداااش شن
برم براش اسفند دود کنم چشم نخوره شوخرم :82:
 

پیوست‌ها

  • 656d792cfe15b03de386f5f3950320bf.jpg
    656d792cfe15b03de386f5f3950320bf.jpg
    49.8 کیلوبایت · بازدیدها 64
  • IMG_20210307_124847.jpg
    IMG_20210307_124847.jpg
    125 کیلوبایت · بازدیدها 62
  • 8e4dc7ef38bf9b3a4211016290285b90.jpg
    8e4dc7ef38bf9b3a4211016290285b90.jpg
    84.4 کیلوبایت · بازدیدها 61
آخرین ویرایش
امضا : ^MiushaW.GM

Astoria

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
151
پسندها
2,205
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #40
همین دو دیقه پیش کراش زدم :/ رو ایان سامرهلدر :/
 
امضا : Astoria
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا