- تاریخ ثبتنام
- 13/8/20
- ارسالیها
- 251
- پسندها
- 10,025
- امتیازها
- 27,333
- مدالها
- 14
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #31
***
یاش با عصبانیت، درحالی که تقلا میکرد تا دستهاش رو آزاد کنه داد زد:
- ولمون کن لعنتی! بذار بریم!
آرتور دنبالهی دامن بلند و صورتیش رو خیلی با ناز و ادا گرفت و از پلههای صورتی و براقی که دستههای چوبی و اکلیلی داشتن و وقتی که نور بهشون میخورد برق میزدن و میدرخشیدن، اومد پایین. با صدای نازکی که سعی در ترسناک کردنش داشت گفت:
- خیا*نت! تو واسه اینکه به خانوادت خ**یا*نت کردی اینجا آورده شدی و...
دوتا دستش رو چندبار به هم کوبید و بلند داد زد:
- ساموئل!
ساموئل تو یه لحظه وارد شد و درحالی که یک جسم چوبی، شبیه به گیوتین امّا در ابعاد خیلی کوچیکتر رو تو دستهاش نگه داشته بود به سمت آرتور رفت و گفت:
- آوردمش قربان!
آرتور لبخند چندشی زد و به یاش خیره شد و ادامه داد:
- خُب... کجا بودیم؟...
یاش با عصبانیت، درحالی که تقلا میکرد تا دستهاش رو آزاد کنه داد زد:
- ولمون کن لعنتی! بذار بریم!
آرتور دنبالهی دامن بلند و صورتیش رو خیلی با ناز و ادا گرفت و از پلههای صورتی و براقی که دستههای چوبی و اکلیلی داشتن و وقتی که نور بهشون میخورد برق میزدن و میدرخشیدن، اومد پایین. با صدای نازکی که سعی در ترسناک کردنش داشت گفت:
- خیا*نت! تو واسه اینکه به خانوادت خ**یا*نت کردی اینجا آورده شدی و...
دوتا دستش رو چندبار به هم کوبید و بلند داد زد:
- ساموئل!
ساموئل تو یه لحظه وارد شد و درحالی که یک جسم چوبی، شبیه به گیوتین امّا در ابعاد خیلی کوچیکتر رو تو دستهاش نگه داشته بود به سمت آرتور رفت و گفت:
- آوردمش قربان!
آرتور لبخند چندشی زد و به یاش خیره شد و ادامه داد:
- خُب... کجا بودیم؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش