• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان خنجر حیات | کار گروهی کاربران انجمن یک رمان

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
یلی متعجب گفت:
- نمی‌خوای به من نشونش بدی؟
جی‌جی سرش رو به معنیِ نه بالا انداخت و نوچی گفت. بیلی زیر لب گفت:
- اوکی! تو نگو اون عکسِ کیه؛ منم راجب نقشه و چیزایی که فهمیدم بهت چیزی نمی‌گم!
جی‌جی از جاش بلند شد و درحالی که اون عکس رو تو جیب پشتِ شلوارش می‌ذاشت گفت:
- چی‌شد؟! چیزی هم تو نقشه پیدا کردی؟
بیلی با لبخند مرموزی جواب داد:
- نه!
- مطمئنی؟
بیلی با همون لبخندش ادامه داد:
- تا حالا انقدر مطمئن نبودم جی‌جی!
جی‌جی با تعجب باشه‌ای گفت و بعد اضافه کرد:
- خوب اگه اینطوره بیا با‌هم برسیش کنیم!
- باشه!
بیلی برگشت سمتِ تخت و خواست اولین قدم رو برداره که سرجاش خشکش زد. جی‌جی متعجب به بیلی خیره شد و بعد ردِ نگاهش رو دنبال کرد تا رسید به تختی که تا همین چند دقیقه قبل روش تمام مدارک و نقشه و عکس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
جی‌جی با پا لگد محکمی به در شکسته‌ی اتاق که به گوشه‌ای انداخته بودش زد و آروم به سمت راه‌پله رفت. بیلی با عصبانیت رو تخت نشست و گوشیش رو از تو جیبش درآورد و شروع کرد به برسی عکس‌ها تا شاید بتونه محل قتلِ بعدی رو پیدا کنه.
***
صاف ایستاده بود و خیره به چشم‌های دو رنگِ رئیسش بود. اصلا رنگشون رو دوست نداشت! چرا باید رنگ چشم‌هاشون مثل آدم‌ها نباشه؟! باز هم همون فکرهای مزخرف همیشگی به سراغش اومد؛ چرا شبیه آدم‌ها نیست؟ چرا چشم‌هاش یکی کلاً سفید و یکی دیگه کلاً سیاه بود؟! چرا انقدر سریع می‌تونست راه بره؟! چرا! چرا! و خیلی چراهای دیگه که هیچکس جوابِ درستی براشون نداره! پوفی کشید و کلافه‌تر از همیشه گفت:
- آرتور!
- چی؟!
- منظ... منظورم رئیس بزرگِ!
فقط خدا می‌دونه چقدر از لفظِ رئیس بزرگ بدش میومد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
(فصل سه _ جسد‌های گمشده، نامه‌های جای‌گزین)

تا خواست دهن باز کنه و حرفی بزنه آرتور انگشتِ شیشمش رو گرفت و تو یه حرکت پیچوند که صدای دادِ یاش کلِ قلعه رو گرفت:
- آخ! ببخشید. غلط... غلط کردم!
آرتور با حرص انگشتش و ول کرد و با عصبانیت، با همون صدای کلفت که همیشه سعی در نازک کردنش داشت گفت:
- غلط کردی که غلط کردی! وقتی یه غلطی کردم که به غلط کردن بیوفتی، دیگه از این غلطای اضافی نمی‌کنی!
یاش که متوجه حرفش نشده بود، با دهن نیمه‌باز گفت:
- هان؟
- ساموئل! مگه نگفتم برید؟!

***
فهمید! بالاخره فهمید! بعد از ساعت‌ها بی‌خوابی کشیدن و زل زدن فقط به یه عکس تونست یه نتیجه بگیره! خسته شد ولی قطعا ارزشش رو داشت! با لبخندِ رضایت‌بخشی روی تختی که تا دیروز با دیدنش هم حالش بد میشد دراز کشید و به سقف خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
همه‌ی جسدها گم... گمشدن!
جی‌جی دهنش رو مثل ماهی باز و بسته کرد اما هیچ صدایی ازش خارج نشد، با کمی تلاش و صدایی که از تعجب گرفته‌تر از حد معمول شده بود گفت:
- یعنی... یعنی چی؟! آخه چطور ممکنه؟! اون همه جسد چطور همزمان با هم گم شدن؟
آگوستوس از پشت میز بزرگ و براقش که شاید بخاطر اسپری رنگ اینطور بود، بلند شد، به سمتِ جی‌جی اومد و گفت:
- نمی‌دونم. بهتره به خانم ویلسون خبر بدی!
جی‌جی گوشیش رو از تو جیبش در آورد و همزمان با این کارش گفت:
- دارم همین‌ کار رو می‌کنم!

***
بیلی با صدای اعلان پیام گوشیش آروم چشم‌هاش رو باز کرد و خمیازه‌ای کشید. سر موهای کوتاهش رو با دست پشت گوشش داد، گوشیش رو از روی میز عسلیِ کنار تخت برداشت و پیام رو باز کرد.
- سریع خودت رو برسون پزشک قانونی. عجله کن فقط!
بیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
نامه رو برداشت و با تعجب گفت:
- یعنی اینجا یه دونه دوربین هم ندارید؟
آگوستوس محکم و قاطع گفت:
- خانم ویلسون! شما یه دلیل قانع کننده برای من بیارید تا بدونم چرا تو اتاقِ کالبد شکافی باید دوربین کار بذاریم؟
بیلی با حرص نامه رو برای بار هزارم زیر و‌ رو کرد و تو جیبش گذاشت؛ برگشت سمت جی‌جی و گفت:
- جی‌جی!
- بله؟
- باید برگردی!
جی‌جی با تعجب گفت:
- چرا؟ هنوز کلی کار مون...
بیلی حرفش و قطع کرد و گفت:
- می‌دونم. باید امشب بری و بفهمی تو این برگه چی نوشته! تا کارِت تموم نشده هم حقِ برگشت نداری!
- بیلی!
- همین که گفتم جی‌جی! اینجا رئیس منم و تو باید به حرف‌هام گوش کنی!
جی‌جی نفس عمیقی کشید و گفت:
- چشم قربان!
این و گفت و به سمتِ بیلی رفت و دستش و به سمتش دراز کرد و گفت:
- امیدوارم زود کارم رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
(فصل چهار _ نفر اصلی)

و شروع کرد به گشتن تو کانال‌هاش. بعد از ربع ساعت گشتن یه فیلم کمدی پیدا کرد و شروع به دیدنش شد. وقتی فیلم تموم شد، ساعت حدودا هشت و نیم بود. بیلی از رو مبل بلند شد و تی‌وی رو با کنترل خاموش کرد و همون‌جا رو مبل انداختش. به سمتِ تخت رفت و خودش رو روش پرت کرد. کتونی‌های لژ دارش رو از پاش شوت کرد پایین تخت سنگ خودش رو بالاتر کشید و سرش رو رو بالشتی که همراه خودش آورده بود گذاشت و درحالی که با لبخند پر‌رنگی پتو رو روی خودش می‌کشید و چشم‌هاش رو می‌بست، منتظر شد. منتظر شد تا.... علامتِ روی دستش به آرومی و با ریتم ناهماهنگی شروع به نبض زدن کرد. زیر ل**ب با خودش تکرار کرد:
- پس اومدی!خوبه! چه به موقع.
هنوز حرفش پیش خودش تموم نشده بود که یهو یه دستِ بزرگ از زیر تخت روی شکمش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
فلش بک به یازده سال پیش:

نشسته بود روی زمین و گوش‌هاش رو گرفته بود! جیغ می‌کشید و زار می‌زد. موهای کنار شقیقه‌ش رو می‌کشید. گلوش می‌سوخت. داد می‌زد. عربده می‌کشید. تمام حرصی رو که داشت تو گلوش می‌ریخت و با داد و فریادش بیرون می‌داد! بغضی که تو گلوش سنگینی می‌کرد رو با جیغ زدن و عربده کشیدن بیرون می‌کرد! هیچ‌جوره آروم نمی‌شد! با چشم‌های خیس که قطعا حاصلِ حرص و عصبانیت و هر چیزی جز گریه بود به سمتِ مادرش رفت. اون که گریه نمی‌کرد! می‌کرد؟! معلومه که نمی‌کرد! اون دخترِ ضعیفی نبود! یه نگاه به پدرش کرد و دستش رو مشت کرد و جلوی دهنش گرفت و با جیغ خفه‌ای بغضش رو فرو داد! موهای بلندش رو که تا پایین کمرش بود رو گرفت و خنجری که هدیه ی پدرش بود رو از کناره مچ پاش بیرون کشید و باهاش موهاش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
با شنیدن صدایی چشم‌هاش رو به سرعت باز کرد که همزمان باهاش علامت رو دستش برای بار هزارم نبض زد.
- خُب خُب... ببین کی اینجاست! خانمِ دورگه! ملکه ی جدیدِ سرزمین مرده‌ها!
بیلی با بهت و عصبانیت گفت:
- دورگه باز چه صیغه‌ایه؟ ببین آرتور من الان اینجا وایستادم و کاری باهات ندارم پس گورت رو گم کن یا خودم گورتو می‌کَنم می‌... .
بیلی خواست به حرفش ادامه بده که آرتور با یه حرکت سریع اومد جلوش و گلوش و گرفت و فشار داد و با همون صدای به اصطلاح نازکش گفت:
- ببین دورگه کوچولو! من چیز زیادی ازت نمی‌خوام! فقط... .
انگشته شیشمش رو نوازش‌وار روی گونه ی بیلی کشید که بیلی با حالت چندش چشماش رو جمع کرد که آرتور ادامه داد:
- روحت رو می‌خوام!
بیلی با چشم‌های گشاد شده بهش زل زد و درحالی که با صدایی که به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
- هی دورگه، تو چطور انقدر راحت راجب مرگ ما حرف می‌زنی؟
بیلی شونه بالا انداخت و خونسرد گفت:
- اول اینکه، دورگه نه و بیلی! بعدشم به راحتی!
بیلی اول به دستش که تو دسته پسر بود نگاه کرد و بعد به خودِ پسر. یاش با ترس آروم دستش رو ول کرد. بیلی دستاش روبه سینه زد و با لحن طلبکارانه‌ای گفت:
- اسمت چیه؟
- یاش!
- خُب یاش، چرا به من می‌گن دورگه؟
یاش با تعجب گفت:
- یعنی خودت نمی‌دونی؟!
- باید بدونم؟
- بیا بریم یه جای دیگه! اینجا نمی‌شه درست صحبت کرد!
- کجا؟!
یاش بدون اینکه منتظر باشه پنجره ی اتاق رو باز کرد و بیرون پرید! بیلی با دو خودش رو به پنجره ی کنار تخت رسوند و سرش رو خم کرد تا ببینه یاش کجاست. تا سرش رو از پنجره بیرون آورد، یاش پرید جلوی صورتش و گفت:
- چرا نمیای؟!
بیلی با ترس جیغی کشید و چند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

Chest_pain

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/8/20
ارسالی‌ها
251
پسندها
10,025
امتیازها
27,333
مدال‌ها
14
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #20


با ترس آروم لب زد:
- من... من الان هم مُردم؟! واقعا؟
یاش سرش رو بالا، پایین کرد و آروم گفت:
- آره! واقعا!
بیلی بی‌حوصله سرش رو پایین انداخت و با دست‌هاش شقیقه‌هاش روماساژ داد و آروم زیر لب گفت:
- این حجم از اتفاقات و واقعیت‌ها واقعا بهم فشار آورده!
- معلومه هنوز از خیلی چیزا خبر نداری دورگه!
بیلی با عصبانیت سرش رو بالا آورد و گفت:
- می‌شه انقدر به من نگی دورگه؟! من بیلی‌ام بیلی!
این و گفت و نفس عمیقی کشید و بعد با صدای آروم‌تر ولی با حرص گفت:
- مگه قرار نبود بریم یه جایی تا بهم توضیح بدی؟!
یاش به خودش اومد و گفت:
- اها..اهان راست میگی! بهتره بریم!
بعد گفتن حرفش جلوتر راه افتاد. بیلی هم پشت سرش رفت. - هی یاش! الان مردم ما رو نمی‌تونن ببینن دیگه!
- تو رو نه! ولی من رو آره! پس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Chest_pain

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا