نقد همراه نقد همراه رمان آقازاده‌ی عصامی|ریحانه ریحانی/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 277
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,108
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «آقازاده‌ی عصامی» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R.Reyhani

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,901
پسندها
32,477
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
33
 
  • #2
ایمان، هم‌چنان سخنی از جانب آرمان نشنیده بود. نگران حال رفیقش بود. در آخر طاقت نیاورد و مجدد پرسید:(متن‌تون ادبی هستش و بهتره به جای رفیقش از دوستش که جنبه‌یِ ادبی‌تری داره استفاده کنید).
- آرمان، نمی‌خوای چیزی بگی؟ حرفی بزنی؟(نیازی به این تاکید در این‌جا نبود بهتره به همون سوال اوّل کفایت کنید جانم)
اما چیزی جز سکوت از آرمان شنیده نشد. ایمان به خوبی می‌دانست تا آرمان‌ خودش نخواهد، نمی‌تواند چیزی از زیر زبانش بیرون بکشد.
میدان ولیعصر را دور زد و حدود شش_هفت دقیقه‌ی بعد، مقابل ورودی «پارک لاله» توقف کرد.
ماشین را پارک کرد و هر دو پیاده شدند و تا رسیدن به داخل پارک، هم‌قدم شدند. همان‌جا روی نیمکت قهوه‌ای رنگ که در این هنگام از سرشب مشکی دیده می‌شد، نشستند.( جالب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,901
پسندها
32,477
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
33
 
  • #3
نگاه از مقابلش گرفت و به آرمانی دوخت که دستانش را در جیب شلوار جینش فرو برده بود و سر تا پا گوش شده بود و به حرف‌های ایمان گوش می‌داد.(دوبار استفاده از حروف ربط در یک جمله اصلا زیبا نیست).
لحن ایمان کمی بغض داشت، اما سعی می‌کرد آن را مخفی کند. او بدتر از آرمان از زندگی گله داشت. هرچه باشد، کودکی سختی را پشت سر گذاشته بود.
- آرمان تو این سختی‌ها رو نکشیدی که انقدر راحت از رفتن حرف می‌زنی. تو که می‌دونی بابات نمی‌ذاره بری. اگه برخلاف نظرش بخوای کاری کنی، هرچی رو که با خون‌دل به دست آوردی رو ازت می‌گیره. می‌دونی که می‌تونه این کار رو بکنه‌.
حرف‌های ایمان حقیقت داشت و همچون صدای ناقوسی در گوش آرمان زنگ می‌زد. حقیقتی که ایمان مجدد آن را گوشزد کرده بود، تلخ بود. آرزو کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,901
پسندها
32,477
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
33
 
  • #4
حسین، به دفاع از نگار پرداخت.
- چاپلوس چیه؟ دختره باباشه دیگه! واسه من و تو چاپلوسی نکنه، واسه کی می‌خواد بکنه؟
نگار، خنده‌ای کرد و بشقاب را که مادر به سمتش گرفته بود را با گفتن «ممنون»ی گرفت.
شام را در همان فضای صمیمی و خانوادگی میل کرد و پس از گپ و گفتی کوتاه، راهی اتاق‌خوابش شد.(جانم درسته ویرگول معمولاً بعد از نهاد میاد ولی در صورتی که لازم به مکث باشه، در دو نمونه‌یِ بالا بعد از حسین و هم‌چنین اسم نگار نیازی به استفاده از ویرگول نیست).
- ای خدا بگم چیکارت(چی‌کارت) نکنه نازگل، که من رو به(یک حرف به جا گذاشتین) این روز انداختی.
ساعت بیست دقیقه از هفت صبح گذشته بود که به دلیل زنگ‌های مکرر نازگل تسلیم شده و دست از خواب کشیده بود. چشمانش از زور خواب نای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,901
پسندها
32,477
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
33
 
  • #5
در عالم خواب و بیداری متوجه نشد نازگل چه گفته‌ است و هنگامی به خودش آمد که صدای بوق ممتد گوشی در گوشش پیچیده شده بود.(کلمه‌یِ گوشی و گوشش تقریباً شبیه هم هستند و فقط یک کلمه اختلاف دارند به همین خاطر پشت هم نوشتنشون جالب نیست. به همین خاطر کلمه‌یِ گوشی اضافی هستش و حذف کردنش مشکلی ایجاد نمی‌کنه چون ما متوجه هستیم که صدایِ بوق بعد از قطع شدن تلفن از شخص اون‌طرف خط شنیده میشه).
گوشی
را مقابلش گرفت و با لحنی حرصی گفت:(اگر به جایِ گوشی که کلمه‌یِ محاوره‌ای هست از تلفن و یا موبایل استفاده می‌کردین برایِ تقویت متن‌تون خیلی بهتر بود).
- نازگل، مگه اینکه(این‌که) دستم بهت نرسه.(!) من رو بیدار کرده بعد خودش رفته بگیره بخوابه. هوف!(اگه بگیره رو از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا