طنز خ مثل خنده‌ O_o

[NABZ]

ی گروه میرن برای کوهنوردی که یک روز تا بالا رفتن از کوه طول میکشه در حال بالا رفتن ی نفر که لکنت زبون داشت ، هی میگفت
چ چ چ چ چ چ
وقتی رسیدن نوک کوه گفت چادر یادمون رفت
همگی برگشتن که چادرو بیارن
دوباره یارو گفت
ش ش ش ش ش
رسیدن پایین گفت شوخی کردم

میگن هنوز دارن دنبال جنازش میگردن

 

[NABZ]

یکی از کاربرا نوشته بود:
فندک یادگاری دوستم مرا سیگاری کرد...!





حالا اگه کتاب فیزیک بهت داده بود ناموسن فیزیکدان میشدی...؟
والا بخدا مردم دنبال بهانه میگردن...!

 

[NABZ]

یکبار تو اتوبوس با دهن باز خواب بودم

یه خانومی اومده به بابام گفته آخیییی پسرتون عقب افتاده س؟




بابام گفت نمیدونم پسر من نیست

 

[NABZ]

‏قیمت گوشت چند برابر شده ولی کباب کوبیده گرون نشده




این یعنی رستوران های ایران برای تولید کباب به خودکفایی رسیدن و نیازی به گوشت ندارن

 

[NABZ]

یه مدتی بود همش فکر می کردم من بچه سرِ راهی هستم

تا اینکه یکی از عکس های بچگیامو بردم به مامانم نشون دادم برگشته میگه: آخِی، چه نازه، کیه؟







الان دیگه مطمئن شدم...

 

[NABZ]

يه زمانى مثل الان نبود كه پياماتو بتونی پاک كنى





اس ام اس اشتباه ميدادى فقط ٣ ثانيه فرصت داشتى تا باترى گوشيو در بيارى تا ارسال نشه

 

[NABZ]

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﮐﯿـﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ




ﺩﻭ ﮐﯿﺴـــﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻮش ﺑﯿﺎﻡ
نیم کیلو پسته و دو سیخ جیگرم برام گرفتن
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔـــﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍﺕ ﻧﺸﻪ


ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺶ ﺑﻮﺩ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍشت بیشعور

 

[sogol~R]

جفر با لباس غواصی میره زیر آب
ماهیه بهش میگه:
- سلام
جفر میگه سلام، منو از کجا شناختی؟
ماهیه میگه همه غواص‌ها با اکسیژن میان زیر آب ولی تو با کپسول گاز!


تویی که داری اینو می‌خونی از جفر بدتری اگه فکر می‌کنی ماهی حرف می‌زنه :/

 

[sogol~R]

رساله توجیه المسائل ایرانی ها

۱- غیبت... تو روشم میگم
۲- تهمت... همه میگن
۳- دروغ... مسلحتی
۴- رشوه... شیرینی
۵- ظلم... حقشه
۶- ماله حرام... پیش سه هزار میلیارد هیچه
۷- ربا... همه می‌خورن
۸- نگاه به نامحرم... یه نظر حلاله
۹- مجلس حرام... یه شب که هزار شب نمیشه
۱۰- بخل... اگه خدا می‌خواست بهش می‌داد
۱۱- بی‌حجابی... دلم پاکه

 

[sogol~R]

زنی برای اینکه بفهمد شوهرش بعد از رفتن او چه حسی پیدا می‌کند، یک نامه نوشت با محتوای "من دیگه تورو دوست ندارم، از این خونه میرم!"
و خودش زیر تخت قایم شد.

مرد آمد و نامه را خواند، با شادی فریادی کشید و چیزی را در نامه نوشت!
سریعا به زن دومش زنگ زد و گفت " از شر زنم خلاص شدم بیا همون کافه‌ی همیشگی"
زن که از عصبانیت نمی‌دانست چه کند صبر کرد که مرد برود.

سپس بعد از رفتن مرد از زیر تخت بیرون آمد و نامه را برداشت که ببیند مرد چه نوشته است.

(پات زیر تخت معلوم بود من رفتم نون بگیرم )