دیشب سر سفره شام بودیم
جاتون خالی قرمه سبزی داشتیم
وسط غذا خوردن یهویی بابام بلند شد یه دور باباکرم رفت داداش کوچیکمم بلند شد هی میگفت این خانم عشق منه هی میرقصید منم یدفعه بلند شدم شروع کردم به بندری رقصیدن
اصن یه وضعی
بعد یه ساعت به مامانم گفتم جریان چیه
مامانم گفت میخواستم غذا را ضدعفونی کنم یکم الکل ریختم داخلش
خدا لعنتت کنه کرونا