پنجرهٔ این دل من باز شده رو به خدا
بغض نشسته در گلو میشکند دل مرا
اشک به گونه میچکد، خیس شوم ز گریه ام
هیچ کسی نمیکند، درک مرا درک مرا
قائله ختم نمی شود تاکه کنم تبسمی
آه خدا نمرده ام بگیر دگر جان مرا
ابر نبوده ام ولی همیشه غرق گریه ام
نیست شوم، نیست به لب، خنده شادمان مرا
آه خدا پراز خطام، یک نظری به من بزن
پاک کن ای خدای خوب، اشک به گونهٔ مرا
قائلهٔ غصهٔ منختم شود ز یاری ات
تبسمی کنم ز دل، خنده کند صدا مرا
بندهٔ توبه کار تو پنجره باز کرده است
مُهرگذشت بزن به من،ازته دل ببخش مرا