نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
طنز | تاپیکـ جامع جوکـ |
- وضعیت
- ارسالی‌ها
- 2,438
- پسندها
- 64,656
- امتیازها
- 64,873
- مدال‌ها
- 26
با دوستم داشتیم از مدرسه برمیگشتیم، میخواستیم از اینور خیابون بریم اونور که دیدیم یه آمبولانس داره نزیک میشه، دوستم تا دید آمبولانس داره میاد (آژیر نمیزد) پرید تو خیابون عین اسکلا شروع کرد به رفتن.
دویدم سمتش کشوندمش کنار پیاده رو ازش پرسیدم
چه مرگته؟ نزدیک بود زیرت بگیره اوسکل.
گفت بهرحال اگه زیرم می گرفت هم خودش باید منو میبرد
پشمام تو افقن :|
دویدم سمتش کشوندمش کنار پیاده رو ازش پرسیدم
چه مرگته؟ نزدیک بود زیرت بگیره اوسکل.
گفت بهرحال اگه زیرم می گرفت هم خودش باید منو میبرد
پشمام تو افقن :|
امضا : Nyx
- وضعیت
