6. میگویند در آب
گویند در آب
سنگی بود و حلقهای
و بر آب واژهای
که حلقه را پیرامون سنگ میگذاشت.
***
دیدم سپیدارم بر آب فرود آمد
دیدم چگونه شاخسارش به ژرفنا رسید،
دیدم ریشههایش شبانه به سوی سپهرها شتافتند
***
نتاختم تا نزدیک او باشم،
فقط در باب زمین خواندم بر فراز آن خاکریز
که نقشی از چشم و شکوه تو دارد،
زنجیرهی نغزگوییها را از گردنت برداشتم
و میز را به یاريات آراستم، همان جا که خاکریز بود.
***
و دیگر سپیدار را ندیدم.