متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی فردریش هولدرلین

  • نویسنده موضوع ABCDEFGH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 367
  • کاربران تگ شده هیچ

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1

بسم تعالی
سلام.
در این تایپیک تعدادی از اشعار شاعر و فیلسوف آلمانی فردریش هولدرلین قرار گرفته است.

220px-FK_Hiemer_-_Friedrich_Hölderlin_(Pastell_1792).jpg


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #2

1.بازگشت به زادبوم

هنوز در کوه‌هاي آلپ شبی درخشان است، و ابري،
گزارنده‌ي سرخوشی، دره‌ي خوابالوده را می‌پوشاند.
نسیمه‌اي بازیگوش کوهسار می‌تازند و بر می‌آشوبند، و پرتویی
از روشنایی ناگاه بر سراسر صنوبرها می‌درخشد و ناپیدا می‌شود.
لرزلرزان و سرخوشانه، آهسته می‌شتابد تا پیکار بجوید.
جوان و خوشبرورو، همچنان نیرومند، نبرد دلانگیزانه را جشن می‌گیرد
در میان صخره‌ها. بر می‌آید و می‌جنبد در حصار مرزهاي
جاودانی‌اش، و در این دم سحرگاهان رقصان به وجد می‌آید.
سال بیرون از اینجا تندآهنگ‌تر پیش می‌رود، و ساعات مقدس،

[COLOR=rgb(0, 0...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3

باقی شعرِ بازگشت به زادبوم

قله‌هاي سیمگون ساکت در آن بالا می‌درخشند،
و برف پرتلألو سرشار از گل‌هاي سرخ است.
بلندتر بر فراز روشنایی می‌زید خداوندگار، ناب
و مقدس، از نمایش الهی پرتوهاي روشنایی خشنود است.
او همین جا آرام و یگانه می‌زید: سیمایش تابان است.
در اثر میان خانه به گمان آماده است تا زندگانی عطا کند
و برایمان سرخوشی را بیافریند. اندك اندك و باامساك،
به یاد می‌آورد ضرورت میانه‌روي و نیازهاي
زیستن را، او سعادت راستین را می‌فرستد به شهرها
و خانه‌ها، و باران‌هاي نرمه‌ریز را به پهنه‌ي حومه‌ها،
***
و نسیم‌هاي سبک و مجال‌هاي لطیف بهاري را.
با دستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #4

باقی شعرِ بازگشت به زادبوم

باید بسیار می‌گفتم به او، چون هر چه شاعران می‌اندیشند
یا می‌خوانند در اصل خطاب به او و فرشتگانش است.
بسی او را طلبیدم، دور از عشق به میهن،
این گونه است که جان ناگاه بر ما ناخوانده فرو نمی‌ریزد.
بسی نیایش کردم براي شما نیز، اي مردمان سرزمین‌هایم، که بیم‌ها دارید
درون وطن: که به سویش سپاسگزاري سپندانه، لبخندزنان، باز می‌گردانَد
تبعیدیان را. در همان وقت قایقم را دریا می‌جنبانَد،
و سکاندار به آرامی جا می‌گیرد و راهیِ سفرمان می‌کند.
***
دور بر پهنه.ي دریاچه خیزاب‌هاي سرخوش در زیر بادبانها می‌خروشیدند،
و اکنون شهر درخشان در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #5

باقی شعرِ بازگشت به زادبوم

لیک البته، این است زادگاهت، خاك
کشور خویش: آنچه جستجو می‌کنی دمدست است و
بر می‌آید تا تو را بیابد. مسافر رویارویت می‌ایستد،
اي لنیدائو Lindauی شادمان، در حصار خیزاب‌ها، مانند فرزندي
گرم‌خوي بر درگاهت یشت‌هایت را می‌خواند.
این است دروازه‌ي خوشامدگویی به ملت، می‌خواندت
تا آن مسیر را در نوردي، جایگاه پیمانها
و معجزه‌ها، آنجا که راین، مانند حیوانی
***
اسطورهاي، راه خود را در فرودست دشتها می‌برد،
و دره‌ي فرخنده سر در می‌آورد از میان کوهستان‌هاي
تابان به سوي کمو Como ،یا دور از دریاي گشاده
در مسیر خورشید. اما دروازهي مقدس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #6

باقی شعرِ بازگشت به زادبوم

دوستانی گرامی در اینجا دارم که مرا خوشامد می‌گویند.
آي آواي شهر! آواي مادرم!
تو بساویدي و بیدار کردي هر چه را از دیرباز آموخته بودم.
اما براستی همان‌هاست: خورشید و سرخوشی براي شما می‌درخشند،
عزیزانم، کمابیش تابانتر از هر چه در دیدگانتان می‌آید.
آري، هنوز همان گونه است. کامیاب و رسیده،
بیهوده می‌زید و دوست دارد چشم بپوشد از وفاداري.
بهتر از همه، این قدر هست، که در زیر رواقِ
***
آشتیِ مقدس می‌آساید، براي جوان و پیر یکسان اندوخته می‌شود.
ابلهانه سخن گفتم. لذتی ناب است. اما فردا
و پس از آن، هنگامی که بیرون می‌رویم وکشتزاران...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #7

باقی شعرِ بازگشت به زادبوم

فرشتگان خانه، بیایید! ایدون قدرت بهشت بگسترد
در سراسر همه‌ي رگه‌هاي حیات، سرافراز کند و نیرو دهد
و در اندازد خوشی را!
آن سان که فرشتگان سرخوش مراقبت کنند از
نیکومنشی آدمی در هر ساعت روز، و آن
چنان خوشی‌اي که من اکنون می‌گذرانم، هنگامی که دلباختگان
به نیکی به هم باز می‌پیوندند، شایسته‌ي تقدیس می‌شود.
هنگامی که خوراك را تبرك می‌کنیم، بر آن کسی که باید بخوانم،
و هنگامی که پس از تلاش روزانه استراحت می‌کنیم، مرا بگو،
***
چگونه سپاس بگزارم؟ آیا باید آن بلندمرتبه‌ترین را به نام بخوانم؟
خداوند آنچه را ناجور است نمی‌پسندد.
شاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #8

2. نان و ش*ر..اب یکم
براي...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #9

3. به ایزدان سرنوشت

تنها یک تابستان ارزانی‌ام بدارید، اي توان‌مندان،
و یک پاییز براي آوازهایی نغز،
تا قلبم سرشار از آن نواي
خوش، خشنودانه درونم بمیرد.
جان، که از میراث یزدانی خود برتافته،
در هادس Hades نیز نخواهد آسود.
اما اگر آنچه نزدم مقدس است، همین شعري
که در قلبم آرمیده است، سر بر می‌آورد-
پس خوش آمدي، اي جهان ساکت سایه‌ها!
خرسند خواهم بود، گرچه خود چنگ من نیست
که بدرقه‌ام میکند. یکبار
زیسته‌ام مانند خدایان، و بیش ازین نیازي نیست.
***

 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #10

4. رامشگر‌ نابینا

کجایی آخر، اي جوان، که همواره
سحرگاهان بیدارم می‌کنی، کجایی آخر تو اي روشنایی؟
قلبم بیدار است، اما شب همیشه
با جادوي مقدس خود می‌گیردم و می‌بندد.
***
در دمدمه‌ي صبح گوش می‌دادم، خوشحال چشم به راهت
بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده.
هیچ گاه پیک‌هایت، آن نسیم‌هاي نوشین،
مرا نمی‌فریفتند، چون همواره تو می‌رسیدي،
***

 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا