شاعرغیرپارسی اشعار فریدریش هولدرلین

  • نویسنده موضوع Mobina.yahyazade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 102
  • کاربران تگ شده هیچ

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,662
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد
و تصویرش را آنجا می‌بیند، همان گونه که در نگاره‌ای؛
انگار آن مرد، خود، همانست.
تصویر مرد دیدگانی دارد،
و ماه، از سوی دیگر، روشنایی.
ادیپوس شهریار گویا چشمی اضافی دارد.
مرارتهای این انسان، وصف‌ناپذیر به نظر می‌آیند، ناگفتنی،
بیان‌ناکردنی.
اگر همان است آنچه به نمایش درمی‌آید، به همین دلیل است.
اما چه درمی‌یابم اکنون که درباره‌ات می‌اندیشم؟
مرا می‌کشانند همچنان که جویبارها با ترفندِ جانبی
که همانند آسیا می‌گسترد.
ادیپوس همان گونه مرارت داشت، البته.
طبیعتاً دلیلی دارد.
آیا هرکولس نیز مرارت کشید؟
براستی او کشید. و دیسکوریان در دوستیشان،
آیا آنان نیز کم‌و‌بیشی مرارت را تاب نیاوردند؟ چون
نزاع با خداوندگار، همچنان که هرکول کرد، خود مرارت دارد.
و در رشک ورزیدنِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,662
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید
در روشنان، بر زمین نرم.
نسیم‌های خداگون درخشنده
بر شما نجیبانه دست می‌کشند،
همان گونه که سرانگشتان زنی
زه‌های مقدس را می‌نوازند.
خدایان مانند طفلان خفته
بدون هیچ تدبیری دم بر می‌آورند؛
جان می‌شکوفد همواره
در آنان، عفیفانه نشانده،
همچنان که در غنچه‌ای کوچک،
و دیدگان مقدسشان
همواره می‌‌پایند
روشنان جاودانی را.
 

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,662
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم. راست است که ایزدان زنده‌اند،
اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونه‌گون.
آنان در آن فرازگاه وظیفه‌ای بی‌پایان به عهده دارند، و گویی کمی نگرانند
که زنده‌ایم آیا یا مرده، بسیار از ما می‌پرهیزند.
جام سست همواره نمی‌تواند آنان را در برگیرد؛
آدمیان تنها گاهی می‌توانند غنای ایزدان را برتابند. بنابراین
زندگی خود رؤیایی درباره‌ی آنها می‌شود.اما سرگشتگی و
خواب یاری‌مان می‌رساند: پریشانی و شبانه نیرو می‌دهند،
تا قهرمانان بسنده در گاهواره‌های فولادینشان ببالند،
با قلبهایی به نیرومندی ایزدان، همچنان که چنین بود
تندرآسا بر می‌آیند. با این همه اغلب
می‌اندیشم بهتر است در خواب بمانیم، تا بدون همنشینان سر کنیم.
اینک در انتظاریم، نمی‌دانیم چه کنیم یا چه بگوییم
در این اثنا. در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,662
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
کجایی آخر، ای جوان، که همواره
سحرگاهان بیدارم می‌کنی، کجایی آخر تو ای روشنایی؟
قلبم بیدار است، اما شب همیشه
با جادوی مقدس خود می‌گیردم و می‌بندد.


در دمدمه‌ی صبح گوش می‌دادم، خوشحال چشم به راهت
بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده.
هیچ گاه پیکهایت، آن نسیمهای نوشین،
مرا نمی‌فریفتند، چون همواره خود می‌رسیدی،


همه را جانبخش با دلربایی‌ات،
به راه همیشگی؛ کجایی آخر، ای روشنایی؟
دیگربار قلبم بیدار است، اما همواره
شبِ بی‌کران مرا می‌بندد و بازمی‌دارد.

زمانی برگها به هواداری‌ام سبز می‌بالیدند؛ گلها
مانند دیدگانم می‌درخشیدند؛
نه بسیار دور، سیماهایی از خویشتنم
به جانبم می‌درخشیدند، و، هنگامی که


کودکی بودم، می‌دیدم بالهای سپهر
فراز و پیرامونِ درختزار را درمی‌نوردند؛
اکنون ساکت و تنها نشسته‌ام،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا