بابام که چیزی نمیگه...
ولی امان از مامانم...
به حتم بلندگوی وانت آبیرنگ و زنگزدهی هندونه فروش سر کوچمون که سرش هم کچله و یه لنگ قرمز رنگ هم دور گردنشه رو قرض میگیره و با اون بین فامیل جار میزنه که آی ایها ناس... بشتابید که مبینا عاشق شده!
کلاً مادر گرام شخصیت بسیار رازداری دارن!
فقط کافیه چنین چیزی رو بهش بگم...تنها کسی که نمیفهمه مرحوم ابوالقاسم فردوسیه!
میدونن من تو فاز اینجور چیزا نیستم خیلی قطعاً فکر میکنن دارم شوخی میکنم و بعدش تعجب زیاد
بابام شاید چیزی نگه
ولی مامانم قطعاً سرم و از تنم جدا میکنه