دنباله دار چالش رویا پردازی

[Constantine]

رویا پردازی کن. چه از قدیم چه آینده چه حال. دوست داشتی چطوری بود؟ رویا هات رو با نویسندگیت بگو.

شاید به نظرت تخیل بیاد ولی همیشه ارزو داشتم یه تله پات یا یه اب افزار بشم
ارزوی دیرینمه

 

[Rahel.]

آرزو داشتم یه شغلی داشته باشم در ارتباط با مشکلات مردم که بتونم باری از روی دوششون بردارم که خب تقریبا دارم درسش رو میخونم. نویسندگی‌ هم از اون رویاهای قدیمیم بوده که دارم پله پله طی‌اش میکنم و مطمئنم روزی یه نویسنده توانا میشم.

 

[MAHSA ESLAMI]

رویا پردازی کن. چه از قدیم چه آینده چه حال. دوست داشتی چطوری بود؟ رویا هات رو با نویسندگیت بگو.

خب...
یه اتاق آرامش بخش به رنگ آبی
که یه میز و یه صندلی باشه و ترجیحا یه مبل
یه روپوش سفید ک اسمم و زده باشه
یه عود... با بو های مختلف
یه موزیک ملایم
مریضا ک اومدن آرامش بگیرن
حرف بزنن
درمانشون کنم...
برم خونه
خونه توی جنگل... یه تخت..یه میزِ کار..یه آشپزخونه کوچیک
همین!

 

[Dark color]

با نویسندگی=
چشمام رو باز کنم.
فرم رو روی لباسم بپوشم
و به سمت سالن بزرگی برای خوردن صبحانه، و بعد رفتن ب کلاس برم.
سالن بزرگی که یک طرفش جدا میز و صندلی هایی برای اساتید هست.
سقف جادویی ای ک مثل این بود انگار سالن سقف نداشت.
پیش هم گروهیام بشینم و...

شغل دوست دارم پلیس شم در اینده

 

[Sara_asadi]

دوست دارم یه جراح و نویسنده حرفی بشم! البته فقط دوست دارم نیست، هدفمه!

 

[ASHVAN._.p]

بیام خونه:/
بوی غذا بیاد:/
مامانم بیاد استقبال:///
عجب:/

 

[^MiushaW.GM]

آروم...
یه خونه‌ی کوچیک...
یه قهوه‌ی تلخ...
روی راحتی...
با یه کتاب...
بغلش...
اینه کل دنیای من!!!
یعنی میشه؟!

 

[.~Her S]

ع بچگی دلم نمیخاس کسی بام بد باشع
برا همی تا الانشم با کسی بد نبودم

 

[Shabnam~d]

یه اتاق پر از رنگ و مداد رنگی روبه دریا.

 

[Сердце]

دوست دارم برم تهران و ب اون بگم چقد دوسش دارم اما با اجازه مامانم اینکارو بکنم و همه چی ب خیر و خوشی تموم بشه و اونم حسشو بهم بگه